سبك زندگي و تحقق لوازم آن براي موفقيت جوانان
۲ــ پیامدهای تغییر سبک زندگی

اختصاصی گیلانیان : سبک زندگی، به آرامی و آهسته در طول زمان، تغییر میکند. تغییر سبک زندگی، همیشه به امور داخلی فرد مربوط نمی شود بلکه بخش وسیعی از آن به صورت اجتماعی صورت می پذیرد. تغییر سبک زندگی، می تواند یک جامعه بزرگ را به سوی پیشرفت حقیقی یا عقب گرد سوق دهد.
غربیان، برای آن که بتوانند تسلط خود را بر ملت های مشرق زمین، پایدار و مستحکم نمایند طی قرن ها کار فرهنگی خزنده ـ تهاجم فرهنگی ـ تمام تلاش خود را بر تغییر سبک زندگی آنان، متمرکز نمودند و در بسیاری موارد، به نتایج دلخواه خود نیز رسیدند.
دکتر موسی حقانی ـ محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ـ در این باره می گوید :
تلاش برای تغییر سبک زندگی ایرانیان که دقیقاً با تهاجم فرهنگی و اقتصادی و سیاسی غربیها به ایران مقارن است، قبل از رضا خان و در قالبهای مختلف، وجود داشته است.
راه نفوذ استعمار نو
اساسا «استعمار» در هر جا بخواهد نفوذ کند و نفوذش هم تداوم داشته باشد و تبدیل به یک سلطه طولانی مدت شود لازمهاش این است که تغییرات فرهنگی و اجتماعی هم در آن کشور صورت بگیرد. این متعلق به دوره ی «استعمار نو» است.
در استعمار نو، بنابراین است که بیگانگی و اشغالگری به نحو ظریفی از خاطرهها زدوده شود و نه تنها ملت مورد هجوم انگیزه ای برای مقابله نداشته باشند بلکه حضور استعمار و پذیرش آن، به عنوان یک «ضرورت» تلقی شود.
شبیه سازی
تغییر سبک و ذائقه در این نوع تهاجم و دوره استعمار نو خیلی مهم است. غربیها ابتدا جریانی در سطح نخبگان و مسئولان در کشورهایی مثل ایران، به راه انداختند که از آن به عنوان «شبیه سازی» یاد میشود. یعنی شبیه سازی از سوی ملت مورد هجوم، با راهنمایی و مدیریت نخبگان و مسئولان یاد شده.
ملت مورد هجوم، به علت تحقیری که بر او وارد میشود، سعی میکند خود را شبیه مهاجمین کند. مهاجمین نیز سعی دارند تمدن، تفکر و سبک زندگی خود را برتر نشان دهند. از طرف دیگر، آن ها نوعی احساس حقارت در برخی کشورها و ملتها به وجود میآورند و پایه ای میشود برای شبیه کردن به بیگانگان و کفار، که در فرهنگ و متون دینی ما این شبیه سازی، مذمت شده و ناپسند است.
پیامبر اکرم(ص) حدیثی دارند که همین موضوع را متذکر شده و میفرمایند: «اگر قومی خودش را شبیه قومی دیگر کند، از آن ها محسوب میگردد». این یعنی دور شدن از هویت خودش.
جامعه اسلامی، از سبک زندگی مخصوص خود برخوردار است؛ از نوع پوشش گرفته تا سخن گفتن و غذا خوردن و رفت و آمد و … بنابراین در چارچوب جهان بینی الهی، ما باید سبک زندگی خودمان را داشته باشیم.
اقتباس هوشمندانه
البته اقتباس هوشمندانه، با حفظ سنت ها و فرهنگ ها، در چارچوب مناسبات کاملا برابر نه استعماری، ایرادی ندارد به شرط آن که فقط ما را به «مصرف کننده» تبدیل نکند.
در این میان نقش «نخبگان»، بسیار مهم است. نخبگانی که باید مدافع سبک زندگی اسلامی باشند و برای حفظ هویت خویش بکوشند، اما چنین نمی کنند.
وادادگی روشنفکران غربزده
آن چیزی که باعث میشود زمینه پذیرش سبک زندگی غربی در برخی نخبگان فراهم شود، دوری از باورها و سنتهای بومی و خودی است. در اغلب روشنفکران دوره صدر قاجار ، نوعی وادادگی در مقابل مظاهر تمدن غربی را میبینیم.
اگر «حیرت نامه سفرا» ی میرزا ابولحسن خان ایلچی، را بخوانید، میبینید که مفتون و شیفته همین مظاهر تمدن و تکنولوژی شده است. البته یک بخش دیگری از فرهنگ غرب هم این افراد را جذب میکند. افرادی که سست ایمان بوده و پای بند سبک زندگی اسلامی نیستند و آن، معاشرت بی پروای زنان با مردان نامحرم است.
پس «دوری و بیگانگی نسبت به سنتها و فرهنگ بومی خودی» و دیگری «شیفتگی به ارزشهای غربی»، در این مهم دخیل است. البته یکسری عوامل مثل عقبماندگی و کمبود وسایل هم میتواند تأثیر بگذارد که آن هم حدیث مفصلی دارد.
تفاوت کشورهای غربی با ایران
ما به جای اینکه بیاییم دلایل اصلی عقبماندگی پس از دوره صفویه را بررسی کنیم، متأسفانه در یک تقلید کاملاً سطحی از غربیها، خواستیم شرایط جوامع غربی را تعمیم بدهیم به شرایط جامعه ایرانی، و نتایج غلطی گرفتیم که روشنفکری مدل غربی در ایران گرفت. مثلا ضدیت با مذهب و سنت و هر چیزی که رنگ و بوی ایرانی، بومی و اسلامی میداد. در این زمان، روشنفکران خودباخته در برابر غرب، در یک خودباختگی عمیق شعار میدهند که از فرق سر تا ناخن پا، باید غربی شویم.
پیوندهای سیاسی و فراماسونی
برای برخی از اینها، پیوستگی و وابستگی سیاسی را هم میتوان مد نظر قرار داد. یعنی در برابر برخی کانونها، وظیفه دارند که چنین کارهایی را انجام دهند. افرادی نظیر میرزا حسین خان سپهسالار[۱۲۴۳هـ ق/۱۲۹۸ هـ ق]، میرزا ملکم خان[۱۲۴۹هـ ق/ ۱۳۲۶هـ ق] و سید حسن تقی زاده[۱۲۵۶ش ـ ۱۳۴۸ش]… کسانی هستند که علاوه بر اینکه مفتون غرب هستند، پیوندهای سیاسی و ماسونی هم دارند.
لازم به تذکر نیست که آنچه به عنوان فرهنگ ایرانی و دینی و سنتهای بومی مردم ایران میگویم، به معنای گارد گرفتن در مقابل تجدد و پیشرفت نیست. بحث این است که باید استفاده و اقتباس از تجربیات و دستاوردهای سایر کشورها، کاملا هوشمندانه شکل بگیرد و خودمان را سراپا، تسلیم ندانیم.
نقدی بر تجدد پذیری
نقد بر آن جنبه از «تجدد پذیری» وارد است که میگوید باید از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم یا اینکه همه چیز ایرانی، منحط است. این را «علی دشتی» در «روزنامه شفق سرخ» مطرح کرده و میگوید: «همه چیز ایرانی، منحط است. ریختش، قیافهاش، زنش، آشپزخانهاش و… باید همه اینها تغییر کند». ایراد ما به این نوع تفکر است، در غیر این صورت، کسی با استفاده از «دستاوردهای نوین بشری» مخالفت ندارد.
معنای صحیح نوآوری
الآن هم بعضی میگویند که «نوآوری» باید داشته باشیم، چون منجر به اشتغال و ایجاد ثروت میشود. بله این درست است اما در صورتی که حمایت از تولیدات داخلی باشد نه تلاش برای افزایش واردات کالاهای خارجی.
در دوره پهلوی، آنچه که در کشور ما رخ داد، پایه ریزی یک اقتصاد شکوفا و مدرن شبیه همان چیزی که در غرب رخ داده و ایجاد کارخانه های بزرگ و مولد، نبود. آن چیزی که در اینجا رخ داد، نوعی مصرف زدگی و وادادگی در مقابل محصولات کشورهای غربی بود.
نزدیک به ۱۲۰ سال، این تفکر که مروجش، روشنفکران عصر قاجار و پهلوی بودند در کشور ما حاکم بود. یعنی درهای کشور را باز کردند تا غربیها بیایند و به آن ها امتیاز بدهند. امتیازات وحشتناکی نظیر «رویتر» و «بانک شاهنشاهی» و غیره.
همه اینها را واگذار کردیم و این تفکر هم حاکم شد. اما شما باید در ۲۲ بهمن سال ۵۷ ببینند ایران چگونه کشوری است. آیا ما واقعاً صاحب کارخانه به معنای واقعی که بتواند خودش تولید کند شدیم؟ ، یا صاحب یک سری کارخانه های مونتاژ کننده شده بودیم؟ ، تازه در مونتاژ هم دانش لازم را نداشتیم.
علت تبدیل شدن به مصرف کننده
نتیجه آن که در همه زمینهها تبدیل شدیم به یک مصرف کننده. چرا؟ ، چون این توسعه، «درون زا» نبوده است. اصلاً از اول، به خاطر توسعه و پیشرفت، این اتفاقات رخ نداد. غربیها میخواستند توانمندیهای ما را بگیرند.
چه میشود که در ابتدای دوره ناصری، یک پوند انگلیس برابری میکند با یک تومان ایران، اما در پایان این دوره، ۵۰ تومان ایران معادل یک پوند انگلستان میشود؟
واقعیت اقتصاد کره و ترکیه
اگر امروزه گفته می شود که همین غربی ها بودند که اقتصاد کره و ترکیه را متحول کردند، باید به آنان گفت که خیر چنین نیست. اتفاقاً در کشورهای مذکور هم جلو توانمندیهای مردم شان، گرفته شده است. اقتصاد کره و ترکیه اتفاقاً یک زائده ی اقتصاد جهانی و سرمایه داری است. هر وقت آن اقتصاد جهانی دچار آشوب شود، این اقتصاد هم گرفتار التهاب میشود. یعنی اقتصاد این کشورها هم درون زا نیست و متکی به سرمایه های کمپانیهای بزرگ غربی است. البته شاید نوعی مدیریت صحیح در آنجاها به کار گرفته شد که کاملاً با مدیریت دوره پهلوی، در تضاد است.
جریان دینی و پیشرفت درون زا
بر عکس جریان غربزده، و در نقطه ی مقابل آن، «جریان دینی» به دنبال پیشرفت درون زا در ایران است. جریان دینی، دنبال حمایت از «سرمایه ملی» است، دنبال ترویج فرهنگ استفاده از کالای داخلی است.
شما می توانید این نکته را در دیدگاه های شهید مدرس، آرای مرحوم آخوند خراسانی، نظرات مرحوم شیخ فضل الله نوری، عملکرد و افکار امیر کبیر و قائم مقام فراهانی، ببینید.
این طور نبوده که ما یک جامعه منحط عقب مانده ی آفریقایی باشیم که به هیچ چیز دسترسی نداشتیم و غرب و منورالفکرها آمدند که کشور را نجات بدهند.
اقتصاد ما به خاطر این که از دوره ی نادرشاه به بعد، دچار جنگهای مکرر داخلی و خارجی شدیم، رو به زوال رفت. از آن طرف هم کمپانیهای غربی آمدند و بر روی اقتصاد بیمار ایران خیمه زدند و افراد نفوذی آن ها، به حاکمیت راه یافتند و راه را بر هر نوع «اقتصاد خوداتکا»، بستند.
تلاشی که مرحوم امیرکبیر برای ترویج صنایع داخلی کرد، قابل توجه بود، اما سه سال و چند ماه بیشتر تحمل نشد، و بعد از او فردی روی کار آمد با نام «میرزا آقاخان نوری» که همه دستاوردها و سیاستها را بر باد داد.
نفوذ در هیئت حاکمه ایران، در دوره قاجار و بعد روی کار آوردن یک دولت کاملا وابسته در دوره پهلوی، اساساً راه را بر هر نوع «تفکر درون زا» بست.
خطای جریان منورالفکری
متاسفانه هم جریان منورالفکری ما، به خطا رفت و هم جریان حاکمیت، که از سوی عوامل بیگانه در آن نفوذ شده بود. اینها باعث شد عملاً مجالی نباشد. اگر هم کسی میخواست «تولید» بکند، نابود میشد. چون اساسا تفکر[= تولید ملی] وجود نداشت. نمونه عینی این جریان «شرکت اسلامیه» است.
نقش علمای دین در توسعه درون زا
در سال ۱۳۱۷ ، مرحوم حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، تعدادی از علمای اصفهان و برخی از رجال سرمایه دار ایرانی، به دور هم جمع شده و یک شرکت تولیدی تاسیس نمودند که محصولات شرکت مزبور تا قاهره در کشور مصر هم میرفت. اما این جریان ادامه نیافت. زیرا دولت مردان آن روزگار، حمایت نکردند و مرزهای کشور را به سوی واردات نامحدود، باز نمودند.
جریانی وجود داشت که قائل به «توسعه درون زا» بود، از «حاج ملا علی کنی» بگیرید تا مرحوم شیخ فضل الله نوری. اینها کسانی بودند که احداث راه آهن و راه انداختن بانک ملی ایران را پیگیری می کردند.
در مشروطه، زنان طلای خودشان را داوطلبانه میدهند و مرحوم آقا شیخ فضل الله خودشان ۴ هزار تومان قرض میکند تا سهام بانک ملی را بخرند. اگر به اعلامیه های مرحوم آخوند خراسانی نگاه کنید، دغدغه های اقتصاد ملی ایشان را می بینید.
خوب اینها برای آبادانی کشور، برنامه داشتند ولی غرب با قصد تسخیر آمد و تسخیر هم در گرو تغییر «سبک زندگی» است.
الآن در بعضی روزنامه ها، حتی روزنامه های دولتی را می بینید که استفاده از کالاهای فلان کمپانی خارجی را ترویج می کنند.
اکنون مشاهده می کنیم که برندهای مختلف خارجی مثل «إل جی» و «سامسونگ» در رسانه ها تبلیغ می شود و مردم را تحت تاثیر قرار می دهند و در این میان ، تقصیری متوجه مردم نیست. پیرامون حمایت از تولید ملی، اگر یک مقدار کیفیت کالاهای خودمان را بالا ببریم، قطعا شاهد شکوفایی تولیدات ملی خواهیم بود.
آسیب دیدن جریان دینی
ما بعد از مشروطه و تهاجمی که صورت گرفت از سنتهای خودمان بریدیم و رفته رفته سکولاریسم سیاسی و اجتماعی در کشور پیدا شد و «جریان دینی»، به شدت آسیب دید.
هجوم به جریان دینی، آنقدر شدید بود که این جریان، اصلا مجالی برای ادامه کارهایش نمییافت و ناچار بود که تنها خودش را حفظ کند تا در زمان مناسب، فرصت مورد نیاز را به دست آورد.
در حقیقت ما در این مسیر، مدرن نشدیم و همزمان، سنتهای خودمان که نقطه اتکا بود را هم از دست دادیم. در نتیجه، دچار یک برزخ شدیم و الان هم در آن برزخ بسر میبریم. یعنی چیزی که الآن شاهد هستیم که فریاد «رهبری عزیز» و «بسیاری از دلسوزان» را هم درآورده، این است که ما بایست از این شرایط برزخی خارج شویم. این هم در گرو یک اعلامیه و بخشنامه یا سخنرانی نیست.
در دوره پهلوی، اراده بر حاکمیت غربی کردن ایرانیها بود. جریان منورالفکری و برخی نخبگان سیاسی هم به این اراده کمک می کردند. اما الآن حاکمیت[= جمهوری اسلامی] این اراده را دارد که برویم به سمت این که با اختیار، سبک زندگی را تغییر دهیم. ضمن اینکه از پیشرفت استقبال میکنیم از هم گسیختگی، وابستگی و مصرف زدگی، خودداری مینماییم. این خواست در «رهبری» وجود دارد اما در نخبگان هم چنین است؟ ، آیا آن ها هم آماده این تغییر هستند؟.
جریان زالوصفت
شما یک «جریان زالو صفت» از دلال مسلک ها را هم اضافه کنید که ارتزاقش فقط از طریق تشویق این نوع سبک زندگی است. من واقعاً دلخور و ناراحت هستم که بعد از فرمایشات مقام معظم رهبری در باره حمایت از تولید ملی، چقدر نخبگان ما توجه کردند و به ارائه راهکار اندیشیدند؟ ، و چقدر توانستیم با راهکارهای قانونی، جلوی این جریان زالو صفت را بگیریم که این مصرف زدگی در کشور ما دامن زده نشود.
علت پیروزی چشمگیر ملت ایران
به هر حال این میراثی است که از دوره قاجار و پهلوی برای ما بجا مانده است. تغییر آن، واقعا سخت، ولی شدنی است. کما اینکه در بعضی عرصهها اراده کردیم و اتفاقا به نتیجه هم رسیدیم مثل حوزه نظامی و تولید تسلیحات دفاعی مورد نیاز کشور، که اراده کردیم و برخی نخبگان هم همراهی کردند و پای دلالان را کوتاه کردیم، در جنگ تحمیلی هم چنین اتفاقی افتاد که باعث پیروزی چشمگیر ملت ایران گردید.
بنابراین پیمودن چنین مسیری، شدنی و امکان پذیر است. منتها باید نخبگان و رسانه های ما به خصوص صدا و سیما و سینما هم در این راستا تلاش کنند و وارد میدان شوند.
نظرات
بدون نظر