خواننده پس از باران به دیدار خالق باران رفت
دو واره آســــــــــمانه دیل پورابو …

گیلانیان : فریدون پوررضا خواننده مشهور و پرآوازه گیلان عصر امروز به دلیل بیماری آسم در سن ۸۰ سالگی در بیمارستان رشت دارفانی را وداع گفت.
فریدون پوررضا در سوم مهر ۱۳۱۱ در لشتنشا متولد شد و از استادان آواز یونس دردشتی، سعادتمند قمی و غلامحسین بنان آواز ایرانی را آموخت و در سال ۱۳۳۳ کار تعزیه را به همراه علی به کیش آغاز کرد و در همان سال نمایشنامهای برای تئاتر و اجرای آن در سالن سینمای لشتنشا نوشت.شش سال بعد در آزمون خوانندگی رادیو گیلان رتبه نخست را کسب کرد و به طور رسمی خواننده شد و از اردیبهشت ۱۳۵۰ همکاری با تلویزیون را آغاز کرد و در همان سال به عنوان پژوهشگر آواهای بومی و با همراهی مشاهیر فرهنگی و هنری ایران سیمین دانشور، محیط طباطبایی، منوچهر آتشی، محمود عنایت، ایرج افشار و دیگر استادان برجسته دانشگاه تهران به لندن سفر کرد.وی در سال ۶۷ همکاری خود را با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران با کارشناسی موسیقی آغاز و در همان سال کنسرتی را در رشت برگزار کرد.
از آن تاریخ به بعد در شیراز، همدان، آلمان، رشت و تهران به اجرای برنامه و کنسرت پرداخت و دو کاست «می گیلان» و «گیله لو» را بیرون داد و در سال ۷۹ تیتراژ و متن سریال پس از باران را اجرا و یک سال بعد مقام نخست موسیقی در فیلم و سریالهای کشور را از آن خود کرد.
فریدون پوررضا برداشتی متفاوت از موسیقی فولکلور ارائه داده و از ملودیهای دیلمان، گالش و گیلک، آهای زاکان در این راه استفاده کرد و با تحقیق در زمینه موسیقی بسیاری از ظرفیتهای موسیقی گیلان را رشد داد و به گیلان و ایران معرفی کرد.
سیا ابرانای باد و بورانای ستاره دنه ای آسمان …
استاد فریدون پوررضا خواننده پر آوازه و محقق بزرگ ترانه های فولکلور گیلان حدودن سه ساعتی می شود که از ما جدا شده و به طبیعت پیوست .
چند سالی بود هرگاه که به ملاقاتش می رفتم با روی خوش و لبخند قشنگی در را باز می کرد بعدش شروع می کرد به بازگو نمودن خاطراتش و از جوانی و تلاشی که برای جمع آوری ترانه های فولکلور کرده بود می گفت:
” همواره برای مردم و برای زحمتکشان کار و کشاورزی و برای همدردی با غم ها و شادی های مردم گیلان که به جان دوست می دارمشان ، می خوانم “ و می خواند
به قول زنده یاد احمد شاملو: ” آنچه پوررضا برای ما خواند روایت فاجعه ی تلخ حیات ملتی بود که تار و پود غم و شادی اش از جنس واحدی است ”
آخرین باری که تلفنی با هاش صحبت کردم ، احساس کردم دیگر صدایش آن شوق و ذوق قبلی که صدایش را آهنگین می کرد ندارد و انگاری داشت خداحافظی میکرد و خطابش همیشه ” زای جان” بود و ” دختر” و می گفت “زای جان” به هر مرحله ای در زندگی رسید ی هیچگاه مردم را از یاد نبر” .
به حق که مردمی بود و مردمی ماند و یاد و خاطره اش جاودانه باد .
تهمینه شمشادی – ساعت ۶ عصر چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱ – رشت
بارالها!
آنسان که بانغمه ها وآواهایش آراممان میکرد ، درجوار نیکانت آرامش نما!