تاریخ انتشار : 28 مهر 1389
استان مازندران با قدمت 11 هزار ساله سکونت و تمدن هم اینک بخش کوچکی از طبرستان بزرگ است که در سیر تحول تاریخی به دلایل گوناگون تجزیه شده و به گسترده کنونی رسیده است. مازندران بی گمان سرزمین یکدلی و یکرنگی است که فارغ از هر گونه تمایزات زبانی، قومی و قبیله ای مأمن اقوامی از ترک، کرد، ترکمن، سمنانی، شهمیرزادی و گیلانی وبسیاری از گونه های نژاد آریایی است که در این نگین سبز مأوا گزیده اند. نگاهی به سابقه تاریخی و پیشینه قومیت در مازندران بوضوح نشان می دهد که همه گروه های قومی مستقر در این خطه رویایی سالهای سال است که در پرتو مودتی تحسین برانگیز به زندگی در کنار هم عادت کرده اند و کمترین خدشه ای بر احساسات مشترک آنها وارد نیست.
با این وجود متاسفانه در سالهای اخیر به دلایل نه چندان منطقی عده ای کوشیده اند با تجزیه این کمپلکس زیبا و همگون به ایده هایی دست یابند که هیچ گونه دلیل روشنی بر آن مترتب نیست.
انتزاع بخش عظیمی از مازندران که امروزه بعنوان استان گلستان قلمداد می شود حکایتی از این دست می باشد که کند و کاو در ماهیت و چرایی این مهم مجالی دراز می طلبد که از حوصله این مقال بیرون است.
با این حال باید گفت: اگرچه منفک نمودن گلستان از مازندران به گمان طراحان چنین ایده ای تنها با هدف تسهیل خدمت رسانی و توجه به الزامات قومی و قبیله ای و ویژگی های دموگرافیکی صورت پذیرفته اما واقعیت آن است که این انتزاع به مذاق بسیاری از مازندرانی های اصیل خوش نیامد. با این وجود گلستان با سعه صدر و نگاه مثبت مسوولان و مردم مازندران بعنوان استانی جدید و کماکان با ویژگی های مشترک در جوار شرقی مازندران قد علم کرد و همین رویداد تلنگری شد برای برخی چهره های نواحی غرب مازندران که با توسل به شعار خدمت رسانی، سودای تشکیل استانی جدید در آن خطه را برنامه ریزی نمایند.
با عنایت به چنین نگاهی که ریشه در اندیشه های سودجویانه برخی اشخاص دارد متاسفانه این روزها نیز شاهدیم که بعضی از چهره های سیاسی آن سامان که بی تردید تقویت وحدت، همدلی و تلاش جمعی برای ساختن مازندرانی آبادتر را بردوش دارند. بی توجه به همه مسوولیت های خود وحساسیت های موجود، رویای تشکیل استانی جدید را به منظور انتزاع بخش غربی مازندران زمزمه می کنند و آن را یگانه مطالبه و خواسته مردم غرب استان می دانند!
در حالی که به اعتقاد کارشناسان تقسیم یک استان فراتر از تمهید امکانات رفاهی، مستلزم ایجاد ضرورت هایی است که براساس قانون تقسیمات کشوری و با عنایت به ویژگی های امنیتی و سا ختار جمعیتی منطقه اجرا می شود که غرب مازندران فاقد این ضرورت هاست.
حقیقت غیر قابل انکار آن است که آنچه امروزه بعنوان بهانه و دستاویزی برای طرح تشکیل استان جدید در غرب مازندران مطرح گردیده تفکر اشخاصی است که بی توجه به همه ویژگی های مشترک و بنیادین مازندران می کوشند در جهت استیفای منافع شخصی خود عمل نمایند که در این میان نقش کسانی که رسالت خطیر نمایندگی مردم فهیم و هوشمند غرب استان را در خانه ملت بر دوش دارند و همچنین تکرار این ایده های غیر بهینه از سوی صاحبان برخی تریبون ها قابل تامل است.
بی تردید سوال اساسی از این افراد آن است که اگر وجود تمایزات قومی و منطقه ای بهانه و دغدغه شما برای تشکیل استانی در غرب مازندران است چگونه استان های پهناور در نواحی مرکزی کشور علی رغم همه تقاوت ها و تمایزات زبانی و قومی و قبیله ای با کمترین تنش و اظهارات مایوس کننده و اقدامات غیر بهینه به روزگاری پررونق دست یافته اند؟ چرا در خطه مازندران هر روز گروهی بجای کار هدفمند و توسعه گرا، ساز جدایی و انتزاع را کوک می کنند؟ و آیا تئوری تشکیل استانی جدید در غرب مازندران مطالبه مهم ساکنان آن سامان است یا رویای کسانی که تحقق این رویداد را به منزله تضمین منافع خود فرض کرده اند؟ به هر تقدیر، روی دیگر سخن با مقامات، سیاستگذاران و برنامه ریزان اقتصادی استان است که چرا به گونه ای اقدام می نمایند که شائبه کم توجهی و اهتمام کمتر مسوولان به منطقه غرب مازندران را در اذهان تقویت می کنند؟ چرا به مسائل و مشکلات معیشتی و اقتصادی ساکنان غرب استان توجه اساسی نمی نمایند و زمینه را برای شکل گیری دیدگاه هایی این چنین غیر اصولی فراهم می کنند؟
پایان سخن آنکه: تقسیم استان کوچک شده مازندران به هیچ رو به صلاح و مصلحت هیچ گروه و قبیله ای از ساکنان فهیم، صبور و هوشمند این استان در غرب و شرق و مرکز نیست. در مجالی دیگر باز هم این مسئله را نقد خواهیم کرد.
کورش غفاری چراتی