اختصاصی گیلانیان : این مطلب توسط خود نویسنده بازنگری و ویرایش مجدد شد
در جوامع امروزی که بر مبنای سیستمهای پیچیده اجتماعی و اقتصادی و سیاسی قرار دارند ،توجه به اصالت هر طرح و بررسی کلیه جوانب و محدودیتها در کل سیستم و زیر سیستمهای آن ، همواره دغدغه طراحان و تحلیگرانآن می باشد ؛ به ویژه بر دشواری کار خواهد افزود اگر دارای لایه های گوناگون و پیچیده نیز باشد؛ در این بین حتی ممکن است عوارض یا محدودیت های یک یا چند عامل، بسیار تعیین کننده و تاثیر گذارتر از آنچه که فکر می شود ، باشد.
مسلما یک کشور نیز ،خود یک سیستم و مجموعه هماهنگ و منسجم است و البته اگربه هر استان به عنوان یک زیر سیستم با ویژگیهای پیچیده و هماهنگ اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی، فرهنگی، تاریخی نگاه شود، مسلما هر طرح و تصمیم کوچک یا بزرگی و از سوی هر مرجعی، بدون شک می تواند ، تاثیر خود در وضعیت فعلی یا آینده کشور و استان را بر جای گذارد. هر چند مواردی مانند علل و مبانی آن طرح و تصمیم ، قسمتی از مساله است ، اما قسمت مهمتر آن تحلیل این تصمیم گیری و نتایج اجرا و یا عوارض بعدی آن است که در صورت عدم تحلیل درست ، علمی و منطقی ،بر مبنای ساختارهای موجود و امروزی، نه تنها ممکن است مشکلات و عوارض بعدی آن شامل خود استان و منطقه ، بلکه حتی متوجه کشور نیز گردد.
در این بحث به طور مشخص به یکی از طرحهایی که در ماههای اخیر مطرح شده و بر مبنای تجزیه بخشی از استان گیلان قرار دارد، پرداخته می شود و به طور مستقیم و یا ضمنی به فرصتهایی که در یکپارچگی استان وجود دارد و چالشهای پیش روی ناشی از اینگونه طرحها، اشاره خواهد شد ؛ در این بحث ، اولین سوال و مهمترین سوال این است که آیا این موضوع به ضرر و زیان منافع و منابع استان است یا به نفع آن؟ تا به صورت شفاف به این پاسخ برسیم که چرا اتحاد آری و چرا تجزیه نه؟
دومین سوال که شاید تکمیل قسمت اول باشد آن است که آیا به طور کلی این تجزیه و تفکیک منطقه ای و استانی همواره وجهی مثبت دارد ؟ آیا به استناد تجزیه دیگر مناطق کشور، آیا می توان این الگو را برای تمام نقاط ایران بسط و گسترش داد؟
در ادامه ، به این پرسشها ، از زوایای گوناگون اقتصادی - اجتماعی ، اجتماعی - فرهنگی و نیز فرهنگی - تاریخی پرداخته خواهد شد و درهمین راستا به وضعیت استان در دهه پیش رو و فرصتهایی که نباید از دست روند و چالشهایی که از این جهت ،فرارویما قرار دارند ، اشاره می گردد.
1- دیدگاه اقتصادی – اجتماعی
1-1- در پاسخ به این سوالات (خصوصا سوال اول) فرض بر این است که اهداف تمامی طرحها و تحولات پیش رو ، بر مبنای رشد و توسعه همه جانبه منطقه و استان است. اما قبل از آن باید یک نکته کلیدی را متذکر شد و آن اینکه مفاهیم رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی متفاوت از هم می باشند و به طور کلی رشد اقتصادی به افزایش مداوم در توانایی های اقتصاد برای تولید کالاها و خدمات در طول زمان اطلاق می شود ، اما توسعه افزایش مداوم در سطح رفاه تمام جامعه در طول زمان را در بر می گیرد ؛ در واقع رشد تنها بخشی از توسعه اقتصادی است و نه همه آن . ضمن اینکه رشد یک مفهوم کمی و توسعه یک مفهوم کمی و کیفی است.(نظری، موسوی، توسعه اقتصادی و برنامه ریزی ، ص15)
بر اساس نظر فریدمن (Fridman) "رشد عبارت است از گسترش سیستم در جهات مختلف بدون تغییر در زیربنای آن و توسعه عبارت است از یک روند خلاق و نوآوری در جهت تغییرات زیربنایی اجتماعی ( و اقتصادی)" (همان منبع ، 13). بنابراین بدیهی است، دسترسی به توسعه و رفاه بیشتر در بستر وجود یک رشد مناسب اقتصادی و تبعات اجتماعی آن،اتفاق خواهد افتاد و بنابراین بهتر است در ابتدا با نگاهی عمیق تر و کاربردی تر به نظریات رشد،بحث پی گیری شود.
به طور کلی رشد اقتصادی به دو شاخه رشد اقتصادی متعادل و رشد اقتصادی نامتعادل تقسیم می شوند (به همراه تقسیم بندی متداول و کلاسیک رشد درون زا که بر مبنای تولید قرار دارد و رشد برون زا که بر مبنای منابع طبیعی مانند نفت و گاز و ...است)
نظریات رشد اقتصادی متعادل ((Balanced Growth Theories تاکید خاصی بر صرفه جویی خارجی و وجود وابستگی و پیوند متقابل بین بخش های مختلف اقتصادی دارد. منظور از صرفه جویی خارجی مجموعه منافعی است که به طور ناخواسته در اثر فعالیت تولید یا مصرف فرد یا گروه نصیب آنها می شود که در آن فعالیت هیچ نقشی ندارند.(مانند آموزش (همگانی) یا احداث راه و ابنیه و...) .(همان منبع ، 152)
نظریات رشد اقتصادی نامتعادل ((Unbalanced Growth Theoriesکه جهت برقراری تعادل و توازن و به عبارتی رفع عدم تعادل است، بر این پایه استوارند که مشکل اصلی کشورهای در حال توسعه یا توسعه نیافته و بخش هایی از آنها کمبود سرمایه است. ( در حالی که رشد متعادل نیازمند سرمایه گذاریهای وسیع و همزمان است) در این نظریات (رشد نامتعادل) بیان می شود که اجرای همزمان سرمایه گذاری ها و طرحهای مختلف، مشکل برنامه ریزی در تخصیص نادرست منابع و کاهش کارآیی را در پی خواهد داشت، لذا سرمایه های موجود باید به بخش ها یا صنایعی اختصاص داده شود که نقش پیشرو را دارند و در واقع سرمایه لازم برای سرمایه گذاری در بخش ها و صنایع ، توسط منافع حاصل از سرمایه گذاری در بخش ها و صنایع پیشتاز و منتخب فراهم می شود .(همان منبع ، 157)
از شاخص ترین نظریه ها می توان به نظریه رشد نامتعادل هیرشمن ( Hirschman Unbalanced Growth Theory) اشاره نمود. بر اساس این نظریه، سرمایه گذاری در سطح وسیع و گسترده غیر ممکن یا بسیار دشوار است، همچنین پراکنده ساختن دو عامل اساسی نیروی انسانی متخصص و سرمایه در بخش های متعدد باعث کاهش کارآیی و بازده آنها خواهد شد ،ضمن اینکه همواره مشکل کمبود کارفرمایان وجود دارد؛ بنابراین با توجه به این سه مورد و همچنین کمبود سرمایه، جهت حل معضلات و جلوگیری از گسترش و تاثیرات منفی آن، سرمایه گذاری ها باید از بخشهایی خاص شروع شود و در واقع بخشهایی از اقتصاد (در سطح کشوری یا منطقه ای) باید به عنوان بخش پیشتاز انتخاب شود . اما نکته کلیدی در انتخاب بخش پیشتاز تاکید بر طرحهای بزرگ نیست ، بلکه تاکید بر طرحهای استراتژیک ( راهبردی) است.
طرحهای استراتژیک طرحهایی هستند که ممکن است به لحاظ اقتصادی الزاما سودآور نباشند ( یا ممکن است سود کمتری در کوتاه مدت تا بلند مدت داشته باشند) اما می توانند نقش رهبری و پیشرو بودن را به عهده بگیرند و سایر بخشها را تحت تاثیر قرار دهند.
به دیگر سخن ، طرحهای استراتژیک مانند حلقه ای از زنجیر هستند که یکسری حلقه ها قبل از خود (پیوندهای پیشین یا بالا دستی) و یکسری دیگر را بعد از خود (پیوندهای پسین یا پایین دستی) به دنبال دارند .پس در این فرآیند، باید آن دسته از پروژه های سرمایه گذاری انتخاب شوند که در روند رشد و توسعه اقتصادی، حداکثر پیوندها را ایجاد کنند .(همان منبع ،158و159 )
البته ذکر این نکته ضروری است که در موارد خاص طرحهای استراتژیک می توانند جزو طرحهای بزرگ هم باشند ؛ همچنین صنایع استراتژیک در هر کشور یا منطقه ای ممکن است متفاوت با مناطق یا کشورهای دیگر باشد .
در ادامه با مروری گذرا به تعاریف و مفاهیم و نظریات مطرح شده ،می توان موضوع بحث را شفاف تر و مفهوم آن را به صورت روشن تری بررسی نمود .
استان گیلان به لطف خدادر آینده ای نزدیک، نه تنها به راه آهن سراسری کشوری خواهد پیوست،بلکه قطعه ای مهم از کریدور بین المللی شمال – جنوب(نوستراک) را شامل می شود که مسیر شمال اروپا را از طریق روسیه ـ دریای خزر ـ ایرانـ خلیج فارس به دریای عمان و شبه قاره هند متصل می کند.
این مورد با توجه به اهمیت موضوع ،به خودی خود، پتانسیل تبدیل به یکی از صنایع استراتژیک استان را داراست و می تواند در رشد اقتصادی همه بخشهای استان تاثیر به سزایی داشته باشد و حتی اگر این طور هم نباشد، به طور حتم باعث افزایش و اتصال پیوندهای بالا دستی و پایین دستی فراوانی خواهد شد؛ از طرف دیگر در نقطه ای دیگر از گیلان، اکتشاف منابع عظیم نفت و گاز رخ داده است (و به طور اتفاقی در همان مناطقی که می خواهند جدا شوند! ) که مسلما خود آن نیز می تواند یک طرح راهبردی باشد یا حداقل مکمل طرحهای استراتژیک ملی و منطقه ای خواهد بود و در اهمیت آن همین بس که مسولان ذیربط، ازآن به عنوان عسلویه شمال نام می برند و وعده اشتغال 100 هزار نفر در آن داده شده است. فقط در بررسی این دو مورد و مزایای آن، حصول این نتیجه آسان خواهد بود که گیلان اگر هیچ صنایع و منابع و مزیت دیگری هم نداشته باشد، چه اتحاد پرقدرتی می تواند فقط از این دو صنعت به دست آید و در سایه آن، تسریع هر چه بیشتر رشد و نیز توسعه استان امکان پذیر شود.
اما همان طور که مشخص است این تمام ماجرا نیست و گیلان منافع، منابع، صنایع گوناگون (اعم از استراتژیک و غیر استراتژیک) با مزایای مختلفی دارد که پیوندهای بالا دستی و پایین دستی فراوانی با هم دارند و با پیوستن بخش های ذکر شده در بالا، اگر حداقل نوع صنایع استراتژیک آن زیادتر نشود و یا تغییر نکند، مسلما تعداد پیوندهای بالا دستی و پایین دستی بسیار بیشتر شده و با نزدیک کردن پیوندهای پایین دستی و بالا دستی به شکل حداکثری، کمک شایانی به رشد و توسعه استان خواهد نمود و با توجه به این نکته اساسی که در علم اقتصاد امروز مزیت ایجاد کردنی است و نه الزاما امید به وجود مطلق یا نسبی آن؛ در نتیجه، حرکت به سمت ایجاد مزیت منجر به برتری بیشتر در اقتصاد ملی و منطقه ای خواهد شد.
در ادامه و در این قسمت فقط به عنوان نمونه می توان به موارد برجسته ای مانند: کشاورزی، صنایع فولاد، شیلات، بزرگترین بنادر و گمرکات شمال کشور در بندر انزلی و آستارا، فرودگاه بین المللی رشت، منطقه آزاد انزلی، صنایع موجود در شهر صنعتی رشت و سایر شهرکهای صنعتی استان (مانند صنایع: شیمیایی ،غذایی ، داروسازی، فلزی و...)، صنایع چوب، معادن و منابع طبیعی و محیط زیست منحصر بفرد (جنگل و کوهستان و دریا )، توریسم و گردشگری، صنایع سیمان، سد و نیروگاههای متعدد تولید برق (اعم از آبی و سیکل ترکیبی)، بزرگراههای ساخته شده و در حال ساخت، خط جدید لوله گاز سراسری، نیروی انسانی با تجربه و جوان و پویا با تحصیلات عالی، و مرز آبی و خاکی با کشورهای آسیای میانه، قفقاز و روسیه و دهها مورد دیگر.... اشاره نمود که طبعا این انتظار می رود از ترکیب و پیوند این صنایع و ورود صنایع جدید (که حتی می تواند تا حد تغییر یا افزایش صنایع استراتژیک، پرقدرت و موثر باشند)، ان شاءالله بتوان استان گیلان را به مجموعه ای بالنده و پیشرو و توسعه یافته تبدیل نمود و نه تنها جایگاه آن را در شمال و نیز کل کشور ارتقاء بخشید، حتی در چشم اندازی میان مدت یا بلند مدت در سطوح بین المللی آنرا به یکی از قطب های اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و علمی قفقاز، آسیای میانه و حتی خاورمیانه تبدیل نمود.
اما در این میان، اگر گروهی هم فکر می کنند که منافع یا رفاه بیشتری از تجزیه استان بدست خواهند آورد فکر درستی به نظر نمی رسد؛ زیرا رشد و رفاه حاصل از آن تجزیه احتمالی، اولا: به اندازه بودن در کنار موطن اصلی شان (به دلایل مطرح شده) نخواهد بود و ثانیا: چون در مناطق جدیدالتاسیس زیر ساختهای یا حلقه های پیوندی بالا دستی و پایین دستی مانند گیلان را ندارند یا کمتر دارند و شاید تا آینده ای بعید هم نتوانند به آن دسترسی داشته باشند و حتی با وجود احتمالی معدود صنایع استراتژیک، رشد مطلوب آنها بعید به نظر می رسد. ضمن آنکه همواره محدودیتهای سرمایه گذاری وسیع در آن نقاط و ضرر و زیان حاصل از این جدایی به استان گیلان تحمیل می شود را نیز باید در نظر بگیرند، چه درآن صورت، ضرر مادی و معنوی مضاعف خواهد بود.
بنابراین با توجه به ساختارهای موجود و نیز در حال احداث و شواهد و قراین علمی نه تنها تجزیه بخشی از گیلان به هیچ وجه به نفع مردم استان نبوده و نخواهد بود، بلکه بنا بر مقدمه ذکر شده در ابتدا، از روند شتاب رشد استان را به عنوان یک زیر سیستم از سیستم کل کشور خواهد کاست و باعث اختلال و کاهش نرخ رشد آن خواهدشد.
1 – 2 - پرسش بعدی که باید به آن پرداخته شود این است که آیا هر تجزیه و تفکیکی در هر نقطه از کشور به نفع مردم آن منطقه است یا خیر؟
به طور کلی در اقتصاد منطقه ای، بنا بر مدلهای علیت تجمعی که توسط میردال ((Mirdal مطرح شده است، تحت شرایط معین ، رشد منطقه ممکن است از درون تشدید گردیده و به طور فزاینده ای تداوم و افزایش یابند. شرایط تثبیت و پایداری در مدل علیت های تجمعی در برگیرنده آثاری است که آنها را آثار تراکمی و پخش (Backwash & Spread Effects) می نامند. اثر تراکمی به رشد خود تقویت شونده تجمعی در یک منطقه اشاره دارد که باعث عقب افتادگی سایر مناطق می گردد و به عبارتی منطقه ای به قیمت رشد سایر مناطق رشد می یابد ؛ اما اثر پخش به این مطلب اشاره دارد که پس از رشد وسیع و شدید یک منطقه، این رشد به سایر مناطق سرایت کرده و آنها نیز از این رشد بهرهمند خواهند شد.
به این ترتیب پس از گسترش طبیعی مرکز رشد و به علت باز شدن بازارهای جدید در اطراف منطقه و نیاز به کارگیری نهاده های مختلف از مناطق هم جوار درآمد آنها افزایش یافته و به تدریج آثار رشد مرکز اصلی به سایر مناطق همجوار نیز تعمیم می یابد. ( صباغ کرمانی ، اقتصاد منطقه ای( تئوری ها و مدلها) ، ص 237 و238)
حال با توجه به این موارد، می توان اینطور بیان کرد که علت تفکیک بعضی از مناطق کشورمان، این است که مشخصا به معضل اثر تراکمی مبتلا بوده اند که البته دلایل عمده آن می تواند شامل : وسعت زیاد استان، بُعد مسافت تا مرکز استان، قومیت گرایی، ناهمگونی قومی و نژادی، سوء مدیریت، عدم برنامه ریزی یا تبعیض از سوی بعضی مسئولین (به هر علتی)، نبود زیرساختهای مناسب، مهاجرت نخبگان از استان، تجمع آنها در مرکز استان (یا شهرهای بزرگ استان) و... دلایلی از این دست باشد که باعث شده فقط مرکز استان یا یک شهر دیگر، همطراز مرکز استان رشد کرده و سایر شهرها یا بخشها از رشد لازم برخوردار نشوند، در عین حال جهت رفع این معضلات، هیچ راه حل کوتاه مدت یا بلند مدتی اجرا نشده و یا اگر هم مطرح شده، خیلی در رفع محرومیتها و مشکلات آن منطقه موثر نبوده است ؛
بنابراین فضای عمومی منطقه، قاطبه مردم آن منطقه یا نمایندگان آنها به این نتیجه رسیده اند که بهترین گزینه موجود، تفکیک از استان بزرگتر و اولیه و تشکیل استانی دیگر است تا با دریافت بودجه مستقل و با رویکرد احداث زیرساختهای جدید و استفاده از امکانات و استعدادهای و منابع بالقوه و بودجه ملی، معضلات و مشکلات را حل نموده و نتیجتا اثر تراکمی موجود در منطقه مذکور کم شده یا از بین برود. (البته بحث در مورد جداسازیها در بعضی مناطق کشور که مبنا و توجیه علمی و تخصصی ندارند و بیشتر بر مبنای احساسات یا غرور کمتر توجیه شده و لابی در سطوح بالای دولتی و وزارتی یا مجلس است و یک شهر با چند بخش ناگهان به استان تبدیل می شود! و دور تسلسل موازی کاری در مدیریت و تخصیص منابع و احداث زیرساختهای غیر ضروری و... را باعث می شود که نتیجه آنهم در موارد زیادی پِرت و هدررفت منابع و منافع منطقه ای و ملی است و بیشتر از آن به تغییر نام می توان تعبیر کرد تا تشکیل یک استان، مبحثی است جداگانه، که تحلیل آن مقوله دیگری را می طلبد).
حال اگر نگاهی منصفانه و عادلانه به وضعیت فعلی گیلان شود، دیده خواهد شد که استان از موارد گفته شده در بالا کمتر رنج می برد و اگر هم مشکلی وجود دارد، کم و بیش برای تمام مناطق استان هست (و حتی مرکز استان )که البته این وضعیت نیز بر می گردد به نگاه نامناسب و غیر کارشناسی که از سوی برنامه ریزان در سطوح بالای وزارتی و بودجه ریزی در دولت (و گاهی مجلس) جهت اختصاص بودجه های لازم و حیاتی جهت رشد و توسعه استان، وجود داشته است ( چه قبل از انقلاب و متاسفانه حتی بعد از انقلاب ). اما در نهایت در بدبینانه ترین حالت می توان گفت استان در وضعیت بالفعل ازنظر اثر تراکمی قرار ندارد و حتی اثبات وضعیت بالقوه آن نیز در حدی نیست که با وجود اینهمه مزایا، الزاما این نتیجه گیری شود که باید در مسیر تجزیه ناشی از اثر تراکمی قرار گیرد.
از طرف دیگر، با توجه به موارد عدیده و منحصر به فرد توانمندیهای گیلان که در قسمت قبلی گذشت و نگاه بالادستی که هم اکنون نسبت به استان وجود دارد در جهت جبران ضرر و زیانی که به منطقه و کشور وارد شده است (از بی توجهی به گیلان)، دیده می شود که از اوایل دهه گذشته، استان در مسیری قرار گرفته که در این دهه (و مسلما دهه آینده و پایان برنامه چشم انداز بیست ساله 1404) به خواست خدا و به تلاش و همدلی مردم و مسولین می رود که به یکی از مناطق پیشگام و پیشرو تبدیل شود که این موضوع کمک شایانی به افزایش تولید در سطح استان (و بالطبع تولید ناخالص داخلی)، افزایش صادرات و نیز افزایش اشتغال در جهت کاهش بیکاری موجود و همچنین ایجاد تشویق در سرمایه گذاری و جذب سرمایه گذاران داخلی و خارجی خواهد کرد و وضعیت حتی تا آنجا می تواند پیش رود که گیلان را از یک استان مهاجر فرست به یک استان مهاجر پذیر تبدیل کند. با این اوصاف و نیز توجه به الگوی مذکور (اثر پخش ) نتیجه آن این خواهد بود که علاوه بر رشد بالای استان در مرکز و سایر شهرها و مناطق و حتی استانهای همجوار نیز از آن منتفع خواهند شد .
بنابراین این موضوع که هر تجزیه و تفکیکی به نفع یک منطقه یا استان است ، بدون در نظر گرفتن تمام جوانب و مزایا و محاسن یا هزینه و فایده ها، نمی تواند درست، منطقی و علمی باشد، خصوصا برای گیلان که حتی عکس موضوع هم صادق است.
2- منظر اجتماعی - فرهنگی
2 – 1 - از اولین موارد یا شاید خطرات در بعضی از تغییرات و تجزیه های احتمالی (حتی با احتمال خیلی کم) در یک منطقه یا یک استان یکپارچه، بازگو نکردن تمام واقعیات به مردم است؛ یعنی اینکه همه جوانب طرح انفکاکی (خصوصا جنبه های منفی آن) اطلاع رسانی نشود یا دستهایی در جریان اطلاع رسانی شفاف اخلال ایجاد کنند و یا فقط کلی گویی کرده و مزایای جزیی و مقطعی را بیان کنند و از مزایای انسجام و یکپارچگی طفره روند و احیانا وقتی نتایج و عوارض منفی آن را به وضوح دیده شود که دیگر کاری از دست هیچ یک از طرفین بر نیاید؛ بدیهی است این موضوع را بر حالتی بنا می گذاریم که طرح را درست تجزیه و تحلیل شده باشد، چه در غیر اینصورت خسارات مضاعف و فقط ضرر در ضرر خواهد بود.
2- 2- بعضا در مواردی از این دست، یک پرچم بزرگ با واژه زرین (و معمولا کلیشه ای) "اقتضای منافع مردم منطقه" در وسط آن برافراشته می شود که البته این در حالت خوشبینانه است و در حالت بدبینانه ممکن است حتی منجر به اخلال و اختلال، یارگیری سیاسی، جنگ روانی و القای فضای مسموم در منطقه (خصوصا بر ضد مرکز استان) با عناوینی چون "تا به حال برای ما چه کار کرده اند؟" ،"حق ما خورده شده"، "هیچ کار تا به حال برای ما انجام نشده است" ،"یکی از فقیرترین نقاط کشور" یا "فقیرترین نقطه کشور" یا ... و البته نتیجه الزامی آن این است که منطقه مورد نظر باید تجزیه شود! ( البته در مورد استان ما هر چند مشکلات هنوز هم به دلایل مختلف بر مناطق استان اعم از شهری و روستایی سایه افکنده است اما امید آن هست بیان آنها در حهت رفع و اصلاح آن باشد نه برای پاک کردن صورت مساله و طرح مساله ای مبهم با جوابی نامشخص و اظهار نظراتی با اهداف و اغراض خاص ).
2 - 3 - بلا شک ، بحران هویت (سوای موارد دیگر) از دیگر عوارضی است که گریبانگیر اهالی استان جدید تفکیکی احتمالی در بر خواهد گرفت، هر چند ممکن است با اهالی استان جدید قرابتهایی داشته باشند، اما وقتی صحبت از هویت، قدرت، اصالت، مزیت، افتخارات، تاریخ و تمدن صورت گیرد، از کجا یا چه کسی صحبت کنند؟ از گیلان؟ کدام گیلان؟! به ویژه ،این وضعیت احتمالا در حالت حدی خود یعنی وقتی که بر سر کسب کرسی ها و مناصب مختلف، جهت احقاق حق یا دریافت مزایا برای منطقه مورد نظر خود بحث و گفتگو پیش می آید، می تواند تا حالت بحرانی هم پیش رود. ( شاید هم زمانی گفته شود که گیلانی بودیم یا گیلانی هستیم و به آن افتخار هم می کنیم اما احتمالا جوابها در این حیطه خواهد بود که اگر اینطور است چرا همانجا ماندگار نشدید؟!)
2 – 4 - از بُعد دیگر، به نوعی تکلیف همه گیلانیان که اعتقاد به اتحاد و همبستگی و انسجام استان دارند، باید روشن باشد و باید فلسفه وجودی، لزوم و علل و نیز ارکان آن در همه موارد و عرصه ها (اعم از مردم یا مسولین) قاطع و محکم و روشن و شفاف بیان شود؛ بنابراین با وجود اعتقاد راسخ به این مهم، دیگر به نظر می رسد لزومی در به کارگیری عبارات شرطی، مبهم و دو پهلو مانند: اگر، مگر، شاید، فعلا، بعدا، اما، حالا،احتمالا و... نباشد؛ چه اینکه وجود فضای شک و تردید، علاوه بر اینکه دردی را دوا نخواهد کرد و آتش زیر خاکستر را روشن نگه می دارد، ممکن است فضای استان، در کوتاه مدت تا بلند مدت در وضعیتی قرار گیرد که نه تنها استان را در یک حالت همیشه ناپایدار و نگران کننده باقی نگه دارد بلکه حتی بر تعداد ادعاها و مدعیان هم افزوده شود .
2 – 5 - اگر موضوع تفکیک، فارغ از تمام دیدگاهها مطروح بالا و بدون توجه به عوارض اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی ... شکل گیرد، به طور قطع دیری نخواهد پایید مدعیان (که کم هم نیستند) با هر بهانه ای و دلیلی، به هر گوشه از استان نظر داشته و به جداسازی آن اقدام کنند؛ ( همان طور که هنوز ادعاهای جدایی لوشان و یا آستارا توسط دو استان همجوار و تازه تاسیس! در دهه گذشته هنوز از ذهنمان پاک نشده است)؛ به تبع آن شعله های آتش این فروپاشی از درون با سرعت و به شکل مضاعف دامن استان را فرا خواهد گرفت و البته به جای گرمای این آتش فقط از دود غلیظ آن در چشهایمان بهره خواهیم برد!
( جالب هم اینجاست که گیلان یکی کوچکترین استانهای کشور است!)
3- ملاحظات فرهنگی - تاریخی
مورد دیگری که به نظر می رسد بیشتر باید به آن به چشم یک موضع توجیهی نگریسته شود تا یک دلیل و برهان قابل استناد، الگوگیری از جغرافیای تاریخی استان و نگاهی است که به قلمرو حکمرانان محلی گیلان (دوران صفویه و ماقبل آن) وجود دارد. (با تاکید مجدد بر اینکه همه آنها با تمام اختلافات، حکمرانی در یک منطقه به نام گیلان را به عهده داشتند )
3 – 1 - بحث اول اینکه در حال حاضر و در وضعیت موجود ( با توجه به آنچه که در مباحث بالا گذشت) چه الزام و مشابهتی بین جغرافیای سیاسی امروز با جغرافیای تاریخی گیلان (که حداقل مربوط به 300 الی 400 سال پیش است) باید وجود داشته باشد و طرح بحث آن تا چه حد توجیه پذیر است ؟
در واقع تفکیک احتمالی نیمی یا یک سوم از گیلان در قرن حاضر (به تنهایی یا الحاقی)، بر اساس الگوی تاریخی و جغرافیای یک حکومت محلی در چندین قرن پیش چه نفعی به وضعیت حال حاضر مردم گیلان دارد یا چه مقدار مزایا دارد که بتواند رفاه و توسعه استان را در این مقطع حساس و مقاطع حساس تر بعدی، تحت پوشش قرار داده و توجیه علمی و عینی نیز داشته باشد؟ یا آنکه کدام جنبه آن در حال حاضر برای مردم این اقلیم آنقدر ارزشمند است که جلوی ضررهای کلان این جدایی را بگیرد و آن را توجیه کند؟ ضمن اینکه اگر، مبنای آن احساسی یا شخصی است آیا اصلا لزومی به طرح آن وجود دارد ؟
3 – 2 - هر چند لزومی برای ورود به جزییات نیست اما چون در مواردی اسم از حکومت خاندان سادات آل کیا (کارکیا) به میان آمده است، نکاتی ضرورتا ذکر می گردد. با نگاهی به حکمرانان این خاندان که در ناحیه شرق گیلان (بیه پیش) همزمان و حتی قبل از تشکیل سلسله صفویه، به عنوان سلسله ای نسبتا مستقل در منطقه حکمرانی می کردند، دیده می شود که عملکرد این خاندان هم دارای فراز و فرودهای فراوانی بوده است. این خاندان در تشکیل یک حکومت شیعی در سطح منطقه همت گماشت و در همین راستا مراودات بسیار نزدیکی با صفویان، قبل و بعد از تشکیل این سلسله داشته اند، مانند پناه دادن به شاه اسماعیل در زمان کودکی به مدت 8سال پس از رهایی از زندان و کوشش در تربیت وی توسط کارکیا میرزا علی (و از دلایل دیگر، ارادت جد بزرگ صفویان یعنی شیخ صفی الدین اردبیلی به مراد خویش، شیخ زاهد گیلانی اشاره کرد)؛ اما وضعیت به همین منوال باقی نماند (خصوصا در دوران خان احمد گیلانی)، چون مواردی مانند اختلافات با سایر حکمرانان نواحی دیگر گیلان ( بیه پس)، نتیجه اش اعزام قزلباش های صفوی جهت نظارت در کار آنها شد، اما اختلاف با آنها و اعلان نافرمانی از حکومت مرکزی و اوج آن با قتل یکی از قزلباش ها، باعث شد وی با به راه انداختن چندین جنگ خونین (بر مبنای حفظ قدرت و ثروت) و کشته شدن هزاران نفر از طرفین، شکست را پذیرا و سرانجام نیز به حکومت عثمانی پناهنده شود! که البته این بهانه لازم را به دست شاه عباس داد تا برای همیشه گیلان را تسخیر کند و تحت سیطره حکومتش درآورد؛ ضمن اینکه باعث شد خاندان سادات آل کیا منقرض شود. ( امیر انتخابی ، جغرافیای تاریخی گیلان ( دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان )، تلخیص ص 50-55)
3-3- مبحث سوم به این مربوط می شود که اگر هیچ توجیهی کارساز نبود و قرار است مبنا فقط جغرافیای تاریخی یا مواردی مانند آن قرار گیرد، چرا حکومت سلسله آل بویه مورد الگو گیری قرار نگیرد؟ سلسله ای که از سوی سه برادر علوی از فرزندان همین دیار تشکیل شد و از آن مهمتر اینکه در برهه ای بسیار حساس در تاریخ ایران، وحدت و یکپارچگی و استقلال در آن مقطع زمانی را به ارمغان آوردند و پایه گذار یکی از اولین و مهمترین حکومتهای شیعی تاریخ ایران گردیدند که البته تا قرنها بعد تحقق چنین امری میسر نگردید. علاوه بر آن غلبه بر دشمنان اهل بیت (ع) یعنی بنی عباس خونخوار و تصرف مرکز خلافت آنها اهمیت موضوع را دو چندان می نماید حتی اگر هم هیچ از این موارد نبود، احیای رسمی اولین عزاداری عمومی امام حسین (ع)، چندین قرن پس از اهل بیت (ع) و واقعه کربلا و یا ایجاد بارگاه جهت مزار شریف امیرالمومنین (ع) برای این سلسله و خاندان کفایت می کرد. اما قضیه به اینجا ختم نمی شود و آنها متولی بسیاری از خدمات با ارزش در طول تاریخ ایران و اسلام بوده اند به طوری که باید گفت: "تصویری که از این تجربه (حکومت آل بویه) برای تاریخ باقی ماند، تصویر جامعهای پر تحرک و زنده و پر تنوع و محیط بالنسبه باز و آزاد، آکنده از استعدادهای سازنده بود که در آن شوق به احیاء سنتهای ایرانی، علاقه به شعایر و آداب عربی و اسلامی را نفی نکرد و محدودیت به نواحی (شمالی)، غربی و مرکزی فلات ایران، ارتباط و تبادل میراث فرهنگی را با نواحی شرقی آن غیر ممکن نساخت". ( سایت رشد ( دانشنامه اینترنتی) )
کوتاه سخن اینکه اگر بناست فقط مبنا الگو گیری تاریخی باشد، چرا نباید اینطور از اجدادمان الگو بگیریم؟
کلام آخر
شاید پیدا کردن علت اینکه چرا باید سرزمین گیل و دیلم و تالش و دیگر اقوام آن که صدها سال در گیلان ساکن هستند، با تمام فراز و نشیب ها (حتی حکومتها و حکمرانان محلی که همگی جزء یک خانواده بزرگ بوده اند) باید این چنین مورد بی مهری قرار گیرد و چند پاره شود، خیلی ساده و آسان نباشد؛ اما آیا واقعا اجداد "کاسپی" و "کادوسی" ما که این سرزمین کهن را به دست ما سپرده اند حاضر بودند به هر قیمتی این سرزمین و فرزندانشان جدا ازهم ببیند؟ چرا اتحاد و یکپارچگی که می تواند در کمک و خدمت رشد و توسعه همه جانبه سرزمین اجدادی ما باشد، در این برهه زمانی، باید از هم گسیخته شود و از دست برود؟ آیا قابل قبول است منافعی که زیر سایه اتحاد و همبستگی و البته با دستان خودمان و به بهترین وجه قابل حصول است، دیگران آن را برای ما، بدون هیچ چشمداشتی! استحصال کنند؟آیا واقعا پاسخ به این سوالات خیلی آسان است؟ و جهت تسهیل! در پاسخ آنها باید بهای گزاف آن هم، فدا کردن هویت، فرهنگ، انسجام و یکپارچگی و از بین بردن بسیاری از مزایا و محاسن اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی گیلان عزیز باشد، آن هم در راستای ارجحیت احتمالی منافع گروهی نسبت به منافع کل استان .
چه کسی می خواهد شکسته ببیند بالهای عقاب بلند پرواز " گیلان "را، وقتی این عقاب پس از سالها انتظار و بهبودی، آماده پروازی بلند است ، پروازی در آسمان آبی بالندگی و سرفرازی.
و شاید تنها جرمش این باشد که می خواهد عزت و عظمت را در زیر بالهای خود ببیند!
خدایا ! "ما " را به دانش سودمند گردان و به بردباری زینت ده و به سلامتی زیبایی بخش و به تقوا گرامی دار ؛ همانا سرپرست من خدایی است که کتاب را فرو فرستاد و او دوستدار صالحان است **
محمدرضا شادمان : کارشناس ارشد علوم اقتصادی (برنامه ریزی سیستمهای اقتصادی)