Tuesday، 22 April 2025 | سه شنبه، 02 اردیبهشت 1404
1 2

اختصاصی گیلانیان : این روزها ، فضای رسانه ای و سیاسی کشور را تب مذاکره با دولت آمریکا ـ با طرح نظرات موافق و مخالف ـ فراگرفته است و هر طرف می کوشد صحت دیدگاه خود را به اثبات برساند. شکی نیست که آمریکا به عنوان یک دولت تاثیرگذار جهانی، در کلیه معادلات بین المللی حضوری فعال و چشمگیر دارد و برقراری ارتباط یا قطع آن، مستلزم توجه همه جانبه به ظرافت های متعددی در این زمینه است.

در جریان مناظرات انتخابات ریاست جمهوری و نیز پس از روی کار آمدن دولت یازدهم، برخی فعالان سیاسی، جهت رونق دادن به بازار مذاکره با کدخدای جهان، دست به کار شده و این گونه تبلیغ کردند که کافی است ما لب تر کرده و روی خوش به یانکی ها نشان دهیم، آنگاه  مشکلات مابین دو دولت ـ از جمله تحریم ها ـ حل شده، و فضای خوش بینی پدیدار می گردد. اما آیا مذاکره با آمریکا، واقعا به همین راحتی است یا خواب و خیالی بیش نیست؟

به نظر می رسد که واقعیت امر، چیز دیگری است که شاید درک آن برای برخی افراد فعال در بازار سیاست و بعضی مسئولین، قدری ناگوار باشد. مردم رشید ایران در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان حال، مشاهده کرده اند که هر زمان ایران با نرمی صحبت کرده، در نهادهای حاکمیتی آمریکا این تصور به وجود آمده که برخورد نرم دولتمردان ایرانی، ناشی از فشارهای آمریکا می باشد. سپس نتیجه می گیرند که ایجاد تنگناهای متعدد و متنوع، باید تا یکسره شدن کار نظام اسلامی، ادامه یابد.

نکته جالب این است که دولت آمریکا، همیشه قدرت انتخاب داشته و دارد، بدین شکل که در مقابل رفتار نرم ایران، او نیز برخورد نرم و منعطف از خود نشان دهد، ولی تاکنون از این قدرت استفاده نکرده و نمی کند و به جایش، زبان زور را برمی گزیند و آن را تشدید می نماید تا ایران ناچار شود که باز هم نرم تر و نرم تر برخورد کند. به عنوان مثال، هنگامی که در دوره اصلاحات  و دولت آقای خاتمی، تصمیم بر آن شد که قدری مهربان تر با آمریکا برخورد شود، جورج دبیلو بوش، در سخنرانی خود، ایران را محور شرارت نامید!

با توجه به نکته یاد شده، گمان نمی رود نرمی در تعامل با دولت آمریکا، ایران را به نقطه ی دلخواهش برساند، دقیقا همان اشتباهی که آقای محمد مرسی ـ رییس جمهور مخلوع مصر، و گروه اخوان المسلمین ـ بدان گرفتار شدند و موجب گردید که این کشور مهم جهان اسلام و عرب، حتی یک سال هم نتواند همان دمکراسی ناقص خویش را تجربه نماید.

مرسی و همفکرانش به این دلیل شکست خوردند که فکر می کردند، آمریکا یک قدرت غالب جهانی است و باید به شکلی با آن، کنار آمد. غافل از آن که طرف مقابل، طور دیگری می اندیشد و با خود می گوید: «اکنون من می توانم این ها را مدیریت کرده و به هر سویی که می خواهم، هدایت نمایم». خوشبختانه رهبران جمهوری اسلامی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، همواره به نکته یاد شده، توجه داشته و اجازه ندادند چنین تصوری در ذهن آمریکایی ها، شکل بگیرد.

ناکامی اخوانی های مصر در امر سیاست، نشان داد که تاکتیک ایران درست بوده و مدیریت اجرایی کشور، باید همچنان به راه امام راحل(رض) و مقام معظم رهبری ادامه دهد و تجربه ی بسیار تلخ و دردناک مصر را همیشه مدنظر داشته و مرتب به خود تذکر دهد که : «آزموده را آزمودن خطاست».

با توجه به رفتارهای متلون و چند لایه ی دولت آمریکا، پس از مذاکره تلفنی آقایان روحانی و اوباما، این نکته به ذهن تبادر می کند که در بخش دیپلماسی سنتی[= ارتباط دولت ها با یکدیگر] نتوان کار زیادی انجام داد. در نتیجه شاید بهتر باشد که روی دیپلماسی عمومی، سرمایه گذاری بیشتر و البته دقیق تری صورت گیرد.

دیپلماسی عمومی یعنی این که یک کشور برای تحت تاثیر قرار دادن فضای افکار عمومی کشور دیگر، کارهایی انجام دهد و موجبات کاهش فشارها از سوی دولت مقابل، نسبت به خود را فراهم سازد.

دیپلماسی عمومی، موجب می شود که مردم کشور هدف، با دولت خود، به طور یکسان و هماهنگ فکر نکنند و او را در ادامه تحریم، صاحب حق ندانند. این دقیقا همان کاری است که دولت اسرائیل با استفاده از رسانه های آمریکایی، به نفع خود انجام می دهد و امتیازات فراوانی را از دولت آمریکا به دست می آورد.

البته نباید از یاد برد که غربی ها، بسیار بیشتر از دولتمردان ما، به اهمیت رسانه های جمعی، آگاهی داشته و به درستی از ظرفیت رسانه ای، نهایت بهره برداری را می نمایند و به همین دلیل، شبکه های تلویزیونی برون مرزی جمهوری اسلامی را یکی از پس از دیگری، به تعطیلی می کشانند تا ایران نتواند از آن ها برای ارسال پیام های خویش، بهره جوید.

بر اساس همین دیدگاه، دولت آقای روحانی می تواند به چنین روشی گرایش نشان داده و روی دیپلماسی عمومی، اهتمام بیشتری داشته باشد. البته فراموش نشود که وارد شدن به این میدان، نیازمند تخصص، تعهد و بردباری فراوان بوده و امری نیست که در زمانی کوتاه، پاسخ خوبی بدهد.

 ایران به عنوان تنها کشور منطقه ی خاورمیانه، موفق شد که « مردم سالاری» را به طور جدی در کشور نهادینه کرده و حتی در برخی موارد، از خود غربی ها پیشی بگیرد. در کجای دنیا، مشارکت بیش از هفتاد و دو درصدی مردم در امر حکومت و تغییر حاکمان از طریق صندوق های رأی، وجود دارد؟

مسلما اگر غربی ها در ادعای علاقمندی به «دمکراسی» راستگو بودند، قطعا باید نحوه ی رفتار خود با ایران را تغییر می دادند تا حکومت های خودکامه ی جهان عرب نیز به سوی اجرای دمکراسی، اشتیاق نشان دهند، در حالی که چنین نیست.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که بحث هایی مانند داستان انرژی هسته ای، نوعی بهانه جویی برای وارد آوردن فشار بیشتر به مردم ایران است تا به وسیله ی این محرومیت های مصنوعی، حرکت های اجتماعی ضد نظام پدید آید و به دنبال آن، دولت آمریکا وارد ماجرا شده و از این وضعیت به نفع خود بهره برداری نماید و در امر براندازی جمهوری اسلامی، با کمترین هزینه به نتیجه موردنظر دست یابد.

آن ها به همین دلیل در «دیپلماسی عمومی» و «جنگ روانی» میلیون ها دلار هزینه کرده و هر روز شبکه های تلویزیونی جدیدی را به مردم ایران معرفی کرده و مخارجشان را می پردازند.

نگاهی به سابقه ی رفتاری دولتمردان آمریکا، نشان می دهد که آن ها به دو دسته اصلی تقسیم می شوند: 1ـ گروهی که به دنبال فشار و تحریم بیشتر بوده و اگر فرصت یابند حتما به حمله ی نظامی دست می زنند. 2ـ گروهی که معتقدند باید سیاست های گذشته را تغییر داد و شیوه های مؤثرتری را درپیش گرفت. شایسته است که در این وضعیت، مقامات ارشد ایرانی، زیرکی به خرج داده و درصدد تقویت گروه دوم باشند، البته نه به قیمت زیر پا نهادل اصول اعتقادی خویش و پذیرش کامل دیدگاه های گروه یاد شده.

جهت تحقق هدف بالا، لازم است همه ی نخبگان سیاسی کشور بسیج شده و به یاری دکتر روحانی بشتابند تا وی بتواند سیاست های مورد نظر خویش را با تدبیر، دقت، دوراندیشی و حوصله، به کار گیرد و توان دیپلماسی کشور را افزایش دهد.

حجت الإسلام روحانی، بر خلاف نظر غربی ها و با توجه به سابقه سیاسی وی، گرایش غربگرایانه نداشته و در جریان تصدی مذاکرات هسته ای با آن ها، تجربیات خوشایندی ندارد. البته این دلیل نمی شود که اشتباهات آن دوره، مجددا تکرار نگردد.

موفقیت دیپلماتیک، از نحوه ی کسب امتیاز از طرف مقابل، آشکار می شود. اگر دولتمردان ما با دیدن یک رییس جمهور یا وزیر، ذوق زده شده و به راحتی امتیاز دهند، نشانگر کامیابی آن ها نیست، بلکه زمانی می توانند ادعای برنده بودن نمایند که بتوانند با در جریان مذاکره با مقامات ارشد کشورهای دیگر در ایران یا خارج، به امتیازات بالاتری دست یابند.

باید به یاد داشت که موفقیت در دیپلماسی، نیازمند مقاومت است، مقاومتی از نوع مقاومت مورد نظر امام خمینی(رض) و مقام معظم رهبری. همین مقاومت نیز موجب شد که ایران اسلامی تا به امروز، استوار و پایدار بماند و با سربلندی و افتخار به پیش برود.

در دوره اصلاحات، وقتی بحث مقاومت رنگ باخت، طرف غربی توانست بدون دادن امتیازی، امتیازاتی از طرف ایرانی بگیرد ولی پس از آن، شیوه ها برعکس شد و آمریکایی ها و اروپایی ها هم دریافتند که باید قدری کوتاه بیایند. البته همچنان به تحریم ادامه دادند. زیرا بحث تحریم، مقوله ای نیست که به آسانی، در کوتاه مدت و با تغییر دولت ها حل شود، و مسئولین و رسانه ها نباید این انتظار را در مردم ایجاد کنند که دولت یازدهم می تواند تحریم را کاهش دهد یا به طور کامل رفع کند.

دولت آقای روحانی می تواند در «دیپلماسی عمومی» کارهای مؤثری انجام دهد و دستاوردهای خوبی به دست آورد، به شرط آن که از افرادی در مذاکرات با غرب استفاده کند که واقعا هنر این کار را داشته باشند، نه این که صرفا با طرح یک سری شعارهای سطحی، درصدد مطرح کردن خویش برآیند.

مذاکره، به سان ابزاری در مجموعه ی سیاست خارجی یک کشور است که برای به دست آوردن منفعت آن کشور، به کار گرفته می شود، به شرط آن که طرف مقابل بخواهد نرمش از خود نشان دهد و به دنبال تکرار مجدد همان حرف هایی که در رسانه های جمعی بر زبان می آورد، در جلسات رسمی مذاکره، نباشد. اما وقتی که او تلاش می کند امتیازی ندهد و فقط می خواهد امتیاز بگیرد، دیگر «مذاکره» معنایی نخواهد داشت.

مشکل مذاکره ای ایران و امریکا، تنها با دولت آن کشور نیست، بلکه مانعی به نام «کنگره امریکا» وجود دارد. زیرا تحریم هایی که بر علیه ایران وضع می گردد، توسط کنگره، سازمان دهی می شود.

هدف نهایی کنگره ی آمریکا این است که سیاست نفت در برابر غذا را دنبال کند و همان بلایی را که بر سر عراق آورد، در باره ی ایران نیز تکرار کند. اهالی کنگره، برای تاریک تر کردن بیش از پیش اوضاع، تلاش می کنند. بدین خاطر شاید مناسب باشد که این بخش از سیستم حاکمیتی آنجا، «کنگره تاریکی» نامیده شود. کنگره آمریکا، کاملا با لابی صهیونیستی هماهنگ است. بنابراین یکی از مشکلات اصلی، خود کنگره است.

بدون شک، هنوز بحث آمریکا و ایران، مانند قضیه ی ظالم و مظلوم است، ولی به این معنا نیست که باید دست روی دست گذاشت و تسلیم بود، بلکه ایران هم باید یک سری فعالیت در حوزه های مختلف انجام دهد که این کنش ها چه در زمان اصلاحات و چه در زمان غیراصلاحات، ضعیف بوده است.

اکنون لازم است در حوزه ی دیپلماسی عمومی و حوزه های دیگر، تفکرات تازه و موثری مطرح گردد تا با ایجاد مقاومت فعال و پویا ـ نه خنثی ـ از این فشار مضاعف کاسته شود. بنابراین باید تلاش کرد که در درون آمریکا، گروه های مؤثر در قانون گذاری را به سوی ایران جلب نمود.

 اینک ایران در منطقه، از ابعاد مختلف ـ نظامی ، سیاسی ، اجتماعی و نیروی انسانی جوان ـ جایگاه خوبی برخوردار است تا جایی که دو دولت سوریه و عراق با حمایت ایران، در مواجهه با مشکلات داخلی شان، موفقیت های زیادی به دست آورده اند.

از سوی دیگر با شکست جریان اخوان المسلمین در مصر و خارج شدن گروه مذکور از صحنه سیاست منطقه ای، خودبخود توجه بسیاری از مسلمانان ـ که تا دیروز نگاهشان به مصر بود ـ به سوی ایران جلب می شود. زیرا وقتی آن ها میان مصر و ایران مقایسه می کنند، در می یابند که عملکرد و هوشمندی ایرانی ها به مراتب بهتر بوده و از قدرت نرم پویاتر و مستحکمتری برخوردارند. امروزه ایران در کشورهای عربی و آفریقایی، نفوذ زیادی دارد با آن که آمریکا در آن ممالک، پول زیادی خرج می کند.

توجه به موارد بالا، به ما نوید می دهد که در صورت رعایت نکته های ظریف و نامحسوس فنون مذاکره در سایه متابعت از رهنمودهای رهبری معظم انقلاب، می توان به هدف های معین و تعریف شده ی جمهوری اسلامی دست یافت و رفاه، امنیت و آسایش را به همه کشورهای پیرامون ایران، هدیه داد.

همرسانی کنید:
برچسب‎ها : مقالات مشایی

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان