Tuesday، 18 February 2025 | سه شنبه، 30 بهمن 1403
1 2

اختصاصی گیلانیان : در بخش نخست، ده مورد از فضایل مولای متقیان علی بن ابیطالب(علیه السلام) را از زبان خود ایشان برشمردیم، اینک به ادامه ی برجستگی های شخصیتی آن حضرت که در کتاب های اهل سنت و شیعه به ثبت رسیده است، می پردازیم:

11ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَـل فِـیکُم اَحَـدٌ ، قالَ رَسُولُ اللهِ(ص) فِـیهِ : « کَذِبَ مَن زَعَمَ أنّـهُ یُحِـبُّـنِـی وَ یُبغِضُ هذا » ، غَیرِی ؟

امام(ع) فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا غیر از من، کسی در میان شما هست که رسول خدا(ص) در باره اش فرمود: « دروغ گفت، کسی که گمان کرد مرا دوست دارد، ولی دشمن این مرد [= علی(ع)] است؟».

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .     گفتند: به خدا، نه.

*************

12 ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم باللهِ ، هَل فِـیکُم اَحَـدٌ ، سَلَّمٌ عَلَیهِ فِـی ساعَهٍ واحِدَهٍ ، ثَلاثَهُ آلافٍ مِنَ المَلائِکَهِ ، فِـیهِم جَبرَئِـیلُ وَ مِـیکائِیلُ وَ اِسرافِـیلُ ، حَیثُ جِئتُ بِالماءِ إِلی رَسُولِ اللهِ(ص) ، مِنَ القَـلِیـبِ ، غَیرِی ؟

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا غیر از من، کسی در میان شما هست که در یک ساعت، سه هزار فرشته، که در میان آن ها، جبرائیل، میکائیل و اسرافیل بودند، بر او سلام کنند، آن هنگام که ازقلیب [= چاه]، برای پیامبر(ص) آب آوردم ؟

قالُوا :  اَللّهُمَّ  لا .    گفتند: به خدا، نه.

داستان آب آوردن حضرت علی(ع)

این جریان تاریخی، در «جنگ بدر» در 17 ماه رمضان سال دوم هجری، روی داد. در این جنگ، مشرکین مکه، زودتر به چاه های آب منطقه ی بدر، رسیدند و آن ها را اشغال کردند و اجازه ندادند که مسلمین از آن ها، آب بردارند.

پیامبر(ص) اعلام کرد: چه کسی برای آوردن آب می رود؟. تنها کسی که داوطلب شد، علی(ع) بود.

وی، شب هنگام، بدون کوچکترین ترس و دلهره از زیادی جمعیت دشمن، بارها به سوی چاه ها رفت و از آنجا برای مسلمین آب آورد، در حالی که سایر مسلمانان، چنین شجاعتی نداشتند. جالب آن که در هنگام ریختن آب در مشک ها، باد شدیدی می وزید که موجب مشک های آب سرنگون شده و آب ها روی زمین بریزند. این حادثه سه بار اتفاق افتاد. اما علی(ع) با حوصله، دوباره از چاه آب می کشید و آن ها را پُر می کرد.

وقتی علی(ع) با آب بازگشت، پیامبر(ص) به وی فرمود: «آن بادها بر اثر عبور فرشتگانی که برای سلام گفتن بر تو آمده بودند، ایجاد شد. در مرحله اول، جبرئیل با هزار فرشته، در مرحله دوم، میکائیل با هزار فرشته، در مرحله سوم، اسرافیل با هزار فرشته، نزد تو آمدند و بر تو سلام دادند. / أعلام الوری/ص193، و بحارالأنوار/ج19/ص292».

13ـ قال : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَـل فِـیکُم أحَدٌ ، قال لَهُ جَبرَئِیلُ : « هذهِ هِـیَ المُواساهُ »

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا به جز من، کسی در میان شما هست که جبرئیل ـ فرشته وحی ـ به او گفته باشد: «این، همان مواسات است»

فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ (ص) : « إِنَّه مِـنِّـی وَ أنا مِنهُ » ، وَ قالَ جَبرَئِیلُ : « وَ أنَا مِنکُما » ، غَیرِی ؟ .

و رسول خدا(ص) در باره ی او فرموده باشد: «به راستی که او ـ علی(ع) ـ از من است، و من از او هستم»، و جبرئیل گفته باشد: « و من [هم] از شما دو نفر هستم» ؟

قالُوا : اَللّهُمّ  لا .    گفتند: به خدا، نه.

علی(ع) و داستان « مواسات »

ابن ابى الحدید مى‏نویسد: در جنگ اُحُد، هنگامی که اغلب یاران پیامبر(ص)، پا به فرار نهادند، فشار دسته‏هاى مختلف دشمن به سوى پیامبر(ص) بالا گرفت. دسته‏اى از قبیله «بَنِى کَنانَه» و گروهى از قبیله «بَنِى عَبدِ مَـناه» که در میان آنان چهار جنگجوى نامور، به چشم مى‏خورد، به سوى پیامبر یورش بردند.

پیامبر به على(ع) فرمود: «حمله ی این ها را دفع کن». على (ع) که پیاده مى‏جنگید، به آن گروه که تعدادشان پنجاه نفر بود، حمله کرده و آنان را متفرق ساخت. آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله کردند، باز هم على(ع) حمله آن ها را دفع کرد.

در این حملات، چهار نفر از قهرمانان مزبور، و ده نفر دیگر که نامشان در تاریخ مشخص نشده است، به دست على (ع) کشته شدند.

در این هنگام، جبرئیل به رسول خدا گفت: «به راستى که على (ع) مواسات[= فداکاری] مى‏کند، و فرشتگان از مواسات این جوان، به شگفت در آمده‏اند». پیامبر فرمود: «چرا چنین نباشد ، او از من است ، و من از او هستم » . جبرئیل گفت: «من هم از شما هستم».

آن روز ، صدایى از آسمان شنیده شد که مکرر مى‏گفت : « لا سیفَ اِلاّ ذُوالفقارِ ، وَ لا فَتى اِلاّ عَلِىُّ » ، ولى گوینده ، دیده نمى‏شد. از پیامبر سوال کردند که : « گوینده کیست؟ » ، فرمود : « جبرئیل است».

منابع: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید/ داراحیاء الکتب العربیه قاهره/1378 هـ.ق/ج 14/ص253 ، و کتاب «المناقب» خوارزمى/ص223».

********************

14ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَل فِـیکُم أحَدٌ ، نُودِیَ مِنَ السَّماءِ « لا سیفَ إلاّ ذُوالفَقارِ ، وَ لا  فَتى(فَتاً) إلاّ عَـلِـیُّ » ، غَیرِی ؟

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا به جز من، کسی در میان شما هست، که از آسمان در باره اش ندا داده شود «شمشیری جز ذوالفقار نیست، و جوانمردی جز علی(ع) نیست»؟

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .    گفتند: به خدا ، نه.

***********************

15ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَل فِـیکُم أحَدٌ ، یُـقاتِـلُ النّاکِـثِـینَ ، وَ القاسِطِـینَ ، وَ

المارِقِـیـنَ ، على لِسانِ النَّبِیِّ(ص) ، غَیرِی ؟ .

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا به جز من، کسی در میان شما هست، که به فرموده ی پیامبر، باید با ناکثین، قاسطین، و مارقین، بجنگد؟

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .    گفتند: به خدا ، نه.

شرح لغات: ناکثین: بیعت شکنان/ قاسطین: گمراهان ست پیشه/ مارقین: خوارج .

**********************

16ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم باللهِ ، هَل فِـیکُم أحَدٌ ، قالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ(ص) :

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا به جز من، در میان شما کسی هست که رسول خدا(ص) به او فرموده باشد:

إِنِّـی قاتَلتُ على تَنزِیلِ القُرآنِ ، وَ تُـقاتِلُ على تَـأویلِ القُرآنِ ، غَیرِی ؟

« من بر تنزیل قرآن، جنگیدم ، و تو ـ ای علی ـ بر تأویل قرآن خواهی جنگید»؟.

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .     گفتند: به خدا ، نه .

***********************

17ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَل فِـیکُم أحَدٌ ، رُدَّتْ علیهِ الشَّمسُ ، حَـتّى صَلَّى العَصرَ فِـی وَقتِها ، غَیرِی ؟

فرمود : شما را به خدا قسم می دهم، آیا به جز من ، کسی در میان شما هست ، که خورشید به خاطر او برگشته باشد، تا نماز عصر را در وقت آن، بخواند؟

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .    گفتند: به خدا ، نه.

داستان ردُّ الشَّمس

این معجزه در سال هفتم هجری، اتفاق افتاد. در کتاب «إحقاقُ الحق» از کتاب «مُشکِلُ الآثار» علامّـه طَحاوِی، که او نیز به سند خود، از «أسماءِ بنتِ عُمَیس» روایت کرده است که:

روزی هنگام عصر، رسول خدا(ص) سرش را در دامان علی(ع) نهاد و حالت «وحی» بر آن حضرت عارض شد. این حالت، طول کشید تا غروب شد و علی(ع)، نتوانست نماز عصرش را بخواند. زیرا به احترام پیامبر(ص) نمی توانست از جا برخیزد. هنگامی که پیامبر از آن حالت خارج شد،به علی(ع)فرمود: آیا نماز عصر خوانده ای؟، عرض کرد: نه. رسول خدا(ص) دعا کرده و گفت: «پروردگارا، علی [؛ بنده تو] در راه اطاعت تو، و فرمانبرداری رسول تو بوده، پس خورشید را برای او بازگردان».

أسماء گوید: « در این وقت خورشید را دیدم که بازگشت و دیوارها را دوباره آفتاب گرفت، تا علی(ع) وضو گرفت و نمازش را خواند، آن گاه غروب کرد» .

صاحب کتاب «إحقاقُ الحق»، علاوه بر این نقل، داستان «ردُّ الشّمس» را از بیست نفر از بزرگان اهل سنت، با اختلاف مختصرى از اسماء بنت عمیس، ابورافع، اُمّ سَلمَه، جابربن عبدالله انصاری، ابوسعید خُدرى، و ابوهریره نقل نموده است.

************************

18ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَل فِـیکُم أحَدٌ ، أمَـرَهُ رَسُولُ الله(ص) ، بِأن یَـأخُـذَ بَراءَهً مِن أبِـی بَکرٍ ،

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا به جز من، در میان شما کسی هست، که رسول خدا(ص) به او دستور داد که «سوره توبه» را از «ابوبکر» بگیرد [ و به مکه ببرد و بالای خانه ی کعبه، برای مشرکین، قرائت کند]

فَـقال أبُوبَکرٍ : یا رَسُولَ اللهِ ، أ نَزَلَ فِـیَّ شَئٌ ؟ ،

ابوبکر [نزد پیامبر(ص) رفت] و گفت: « ای رسول خدا!، آیا چیزی در باره ی من نازل شده است [که اجازه نیافتم این مأموریت را انجام دهم]؟

فقال(ص) : إِنَّهُ لا یُـؤَدِّی عَـنِّـی إِلاّ عَلِیٌّ ، غَیرِی ؟

پیامبر(ص) فرمود: به جز علی(ع)، کسی تکلیف تبلیغی من را، ادا نمی کند. [آیا کسی غیر من بوده است؟]

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .    گفتند: به خدا، نه.

***********************

19ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَل فِـیکم أحَدٌ ، قالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ : « لا یُحِبُّکَ إلاّ مُـؤمِنٌ ، وَ لا یُبغِضُکَ إِلاّ کافِـرٌ » ، غَیرِی ؟

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا به جز من، در میان شما کسی هست، که رسول خدا(ص) به او گفته باشد: «جز مؤمن، کسی تو را دوست ندارد، و جز کافر، کسی با تو، دشمن نیست»؟.

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .   گفتند : به خدا ، نه.

********************

20ـ قال(ع) : فَـاُنشِدُ کُم بِاللهِ ، هَل فِـیکُم أحَدٌ ، قالَ لَـهُ رَسُولُ الله(ص) : « أنتَ مِـنِّـی ، بِمَنزِلَهِ هارُونَ مِـن مُوسی ، إِلاّ أنّهُ ، لا نَـبِـیَّ بَعدِی » غَیرِی ؟

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا جز من در میان شما، کسی هست که رسول خدا(ص) به وی گفته باشد: «تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به حضرت موسی(ع) هستی، جز این که که بعد از من، پیامبری نخواهد بود»؟.

قالُوا : اَللّهُمَّ  لا .     گفتند: به خدا ، نه.

داستان جنگ تبوک

در سال نهم هجری، هنگامی که پیامبر اسلام(ص) برای جنگ تبوک[= نبرد با رومیان] از

مدینه حرکت می کرد، علی(ع) را برای رسیدگی به کارهای مسلمانان، به جای خود گماشت.

علی(ع) به رسول خدا(ص) گفت: «مرا میان زنان و کودکان ، می گذاری؟» . پیامبر به او پاسخ داد: «آیا راضی نیستی که برای من، به منزله ی هارون برای موسی، باشی؟» . علی گفت: «راضی هستم».

حدیث منزلت

این جریان تاریخی به «حدیث منزلت» مشهور شده است. قطعیت صدور حدیث منزلت، مورد اعتراف بزرگان علمای اسلام و محدثین هم و موثق شیعه و اهل سنت است که بر تقدم و افضلیت علی(ع) بر سایر صحابه، دلالت می کند.

جریان فوق، به اسناد معتبر، از خود علی بن ابیطالب(ع)، عُمَرَ بنِ الخطّاب، سعد بن إبی وقّـاص، معاویه بن إبی سفیان، ابوسعید خُدری، اُمّ سَلمَه، اَسماءِ بنت عُمَیس و سایر یاران پیامبر اسلام، روایت شده و در صِحاح و مَسانیدِ عمده مانند صحیح بخاری، صحیح مسلم، صحیح إبن ماجَه، سُنَن بیهقی و... ، ثبت گردیده است.

پی نوشت :

آثارالصادقین/ج1/ص197/ح1 ، به نقل از کتاب مناقِب إبن مُغازِلِـی/ص112 تا 118 .

همرسانی کنید:
برچسب‎ها : مقالات

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان