Friday، 21 March 2025 | جمعه، 01 فروردین 1404
1 2

گیلانیان : چندی است که به مناسبتی مطالعه مجدد تاریخ نهضت مشروطیت ایران و به خصوص نقش مردم گیلان در به ثمر رساندن آن را آغاز نموده ام. نکته جالب در این مطالعه این که هرچه کتب و منابع مختلف و متعدد را در این زمینه مطالعه می نمایم، روز به روز اشتیاقم به ادامه آن بیشتر می شود، زیرا بسیاری از سئوال ها و اما و اگرهایی که سال ها در ذهن داشتم، پاسخ شان را در این بازخوانی یافتم! به همین جهت به علاقه مندان مطالعه تاریخ معاصر ایران و به خصوص نسل جوان توصیه می کنم که از مطالعه دقیق تاریخ نهضت مشروطیت ایران غافل نباشند، زیرا این مطالعه سبب خواهد شد که جوانان ما با بینش و دانش بیشتر و عمیق تری مسائل و رخدادهای اجتماعی و فرهنگی میهن شان را بررسی نمایند.

در این که نهضت مشروطیت ایران نهضتی اصیل و فراگیر و برخاسته از متن و بطن جامعه ایران و به دلیل فضای خفقان و استبدادی حاکم در کشور بود، هیچ جای تردیدی نیست. یکی از عواملی که سبب شد نهضت مشروطیت نتواند به آن چه که در اصل برای استقرار آن، یعنی حکومت قانون برپا شده بود برسد و پس از مدت کوتاهی عملاً مملکت دوباره به دست عمله استبداد افتاد، همانا متوجه شدن دو قدرت جهانی سلطه طلب و مخوف وقت، یعنی امپراتوری مخوف تزار و امپراتوری حیله گر بریتانیای کبیر به این مسأله بود که اگر مشروطه خواهان به پیروزی دست یابند، اولین صدمه ای که به آنان وارد خواهد شد، همانا محروم شدن آنان از چپاول ثروت های خدادادی بی کران کشور ایران است که سالیان دراز مورد سوء استفاده آنان بوده است.

درست است که هر دو امپراتوری سلطه جوی روسیه تزاری و بریتانیای کبیر رقیب یکدیگر در چپاول ثروت های ملل مظلومی چون ایران بودند، ولی به محض این که متوجه می شدند نهضت یا حرکتی منافع شان را به خطر می اندازد، فوراً رقابت شان به رفاقت تبدیل می شد! و نمونه روشن این مسأله در جریان نهضت مشروطیت، توافق ننگین آنان در قرارداد شوم 1907 میلادی بود که میهن ما را به دو منطقه نفوذشان تقسیم کرده بودند.

بعضی ها حمایت های دولت های انگلیس و روسیه را از مشروطه خواهان علم می کنند. درحالی که حمایت آنان ـ آن هم در آغاز ـ نه به خاطر استقرار حکومت قانون و دموکراسی بود، بلکه بیشتر به خاطر این بود که هرچه بیشتر جریان اصیل و عظیم نهضت مشروطیت را کنترل و سرانجام به انحراف از مسیر اصلی خود بکشانند و متأسفانه به وسیله ایادی خودفروخته ای که هر دو امپراتوری سلطه جو در کشور ما داشتند، موفق به اجرای نیت شان شدند، به طوری که طولی نکشید که "عین الدوله ـ قداره بند سلاطین قاجار ـ صدر اعظم حکومت مشروطه شد!" و روسیه سفارتخانه خود را پناهگاه سلطان مستبد قاجاریه ـ محمد علی شاه مخلوع ـ قرار داد!

یکی از تاریخ نویسان شوروی سابق در این زمینه اشاره جالبی دارد: (تاریخ مشروطیت ایران، د. ایوانف، ص 25)

هنوز دهه دوم پیروزی انقلاب مشروطیت تازه شروع شده بود که امپراتوری حیله گر انگلستان خودفروخته ترین چهره های خود ـ سید ضیاء و رضا خان قلدر ـ را به حکومت رساند و همه دستاوردهای نهضت مشروطیت ایران را یکی پس از دیگری محو نمود! و شیر بی یال و دم و اشکمی به عنوان حکومت سلطنتی مشروطه تحویل مردم دادند!

از جمله مناطقی از کشور که از نظر حکام مستبد وقت مرکز همیشه برای حکومت مرکزی دردسر آفرین و در عین حال بسیار بااهمیت بود، منطقه شمال ایران، به خصوص منطقه گیلان بود! به همین جهت حکومت مرکزی همیشه یکی از وفادارترین و در عین حال بی رحم ترین ایادی خود را برای اداره حکومت گیلان انتخاب و اعزام می کرد. آقا بالا خان که سرسپردگی و بی رحمی اش نسبت به آزادیخواهان مشروطه طلب در تهران ثابت شده بود، به همین جهت از" معین نظامی" به "وکیل الدوله"ای و سپس به "سرداری" رسیده بود و لقب" سردار افخم" به او داده شده بود، برای حکومت گیلان انتخاب و اعزام شد. او تنها کسی بود که به خود جرأت داده بود در جریان تحریم تنباکو از سوی میرزای شیرازی و اعلان آن از سوی مجتهد بزرگ وقت تهران آیت الله حاج میرزا حسن آشتیانی به مردم تهران که ناصرالدین شاه به او پیغام داده بود: یا فتوایش را پس بگیرد یا از تهران خارج شود و او هم با گروهی از مردم از تهران خارج می شود و مردم تهران در حمایت از او بازارها را بسته و در میدان ارک اجتماع کرده بودند، به سوی مردم دستور شلیک تیر داد و حدود سی تن کشته و بسیاری زخمی به جا گذاشت.

آری چنین مرد دژخیمی را برای حکومت گیلان فرستادند، ولی مردم قهرمان گیلان نه تنها از این بابت هیچ هراسی به دل راه ندادند، بلکه در مبارزه با خودسری ها و قلدری های او بیش از پیش با هم متحد شدند.

در آن زمان انجمن های مجاهد و مبارز علیه استبداد به تعداد قابل ملاحظه ای در گیلان یکی پس از دیگری شکل گرفته بود و دولت از این بابت به شدت نگران بود. لذا اولین کاری که آقا بالا خان سردار افخم ـ حاکم مطلق العنان گیلان ـ صورت داد، انحلال این جمعیت های آزاد اندیش و دستگیری اعضای آن به عناوین مختلف و ممانعت از انتشار نشریات شان بود.

یکی از مهمترین روزنامه های آن دوران، روزنامه "خیر الکلام" بود که آزادی خواه مشهور شیخ ابوالقاسم افصح انتشار آن را به عهده داشت و به توصیه حاجی ملامحمد خمامی توقیف شد!

حاجی ملا محمد خمامی معتقد بود مشروطیت از مخترعات مردم اروپا بوده است و در فتوایی که در این مورد صادر کرده بود آمده است وقتی خبر دستگیری شیخ ابوالقاسم افصح المتکلمین را به حاجی خمامی دادند، به قدری خوشحال شد که می گویند با حال نقاهت و کسالتی که داشت، به دارالحکومه رفت تا دستگیر شدن افصح را به سردار افخم تبریک بگوید!

سردار افخم با مشاهده او به ظاهر با شرمندگی خطاب به حاجی خمامی می گوید: جناب حجت الاسلام! چه لازم بود که به حال کسالت این جا تشریف بیاورید؟! و خودتان را رنجور سازید؟ همین قدر پیغام می دادید کافی بود و اطاعت می کردم! حاجی خمامی جواب داد: مخصوصاً آمده ام تا به حکم قرآن به شما بگویم افصح باید سر به نیست شود و همفکرانش تبعید شوند!

اما تاریخ و سیر حوادث چیز دیگری را برای آقا بالا خان و حاجی خمامی رقم زد؛ به این معنی که انجمن های مبارز و متعددی در شهرهای گیلان و به خصوص رشت در حمایت از مشروطه خواهان تشکیل شد که بیشترشان را مردان روحانی اداره می کردند. یکی از این انجمن ها که نقش عمده و کارساز در مبارزات مردم گیلان در نهضت مشروطیت داشت، انجمنی بود به نام "کمیته ستار" که برخلاف سایر انجمن های آن دوران، کمیته ای مخفی و سری بود. شادروان ابراهیم فخرایی در کتاب" گیلان در جنبش مشروطیت" درباره این کمیته نوشت: کمیته سری "ستار" رشت؛ این نام به عقیده بعضی ها از آن جهت انتخاب شد که می بایست نامش مکتوم بماند و افرادش شناخته نشوند. چون به محض شناخته شدن دستگیر و اعدام می شدند. عده ای هم عقیده دارند آن را به خاطر مجاهد مشهور ستار خان "ستار" گذاشته بودند. اعضای این کمیته عبارت بودند از: میرزا کریم خان رشتی (خان اکبر) و سه برادرش معز السلطان و عمید السلطان و احمد علی خان، سید ندامانی (ناصر الاسلام)، حسین کسمایی، علی محمد تربیت، حاجی حسین (اسکندانی)، جواد خان (ناصر الملکی)، مشهدی مختار (اردبیلی)، کاکا گل میخ فروش (اسکندانی)، رحیم شیشه بر و میرزا محمد علی (مغازه).

میرزا کریم خان رشتی در رأس کمیته سری قرار داشت. جلسات کمیته در محله سبزه میدان در خانه میرزا یوسف خان (معاون دیوان) که در ضمن شوهر خواهر مدیر الملک بود تشکیل می شد. از قرار معلوم، سردار افخم از همان روز اول ورود خود به گیلان به تمام پیشنهادات مجاهدین و آزادی خواهان گیلان بی اعتنا بود و به خصوص به تقاضای مردم درخصوص تأسیس انجمن ایالتی ابداً توجهی نداشت و از این بابت مورد خشم و نفرت مردم آزادی خواه گیلان بود.

درالحکومه سردار افخم شده بود مرکز اوباشان و فراشان. به همین جهت مجاهدین گیلان از جمله اعضای کمیته ستار تصمیم گرفتند به هر طریق که شد سردار افخم را از سر راه خود بردارند. لذا در روزی که سردار افخم در مجلس مهمانی در باغ مدیریه حضور داشت، مجاهدین گیلان از سه مرکز تجمع، یکی خانه یوسف خان (معاون دیوان) و دیگری از باغ حاجی وکیل و سومی از خانه میرزا کریم خان به حرکت درآمدند که پانزده نفر آنان همراه معز السلطان مأمور باغ مدیریه شدند و عده ای هم به همراه میرزا حسین خان کسمایی و علی محمد خان تربیت راه دارالحکومه را در پیش گرفتند و ستون سوم تحت فرمان یپرم خان مأمور پشت دارالحکومه شدند.

ستون پانزده نفری معز السلطان که در سه درشکه جای گرفته بودند، با پوشاندن اسلحه زیر عبا به مجرد ورود به مدخل باغ مدیریه با مستحفظین باغ گلاویز شدند و دو نفرشان را به قتل رساندند و با پرتاب بمب به سوی پله های عمارت به داخل باغ پیش روی کردند.

سردار افخم همین که معز السلطان را با ماوزر لخت در مقابلش دید، به طرف مستراح گریخت و معز السلطان گوشه سرداری سردار افخم را گرفت و کشید و چند ثانیه ای با هم گلاویز شدند تا آن که یکی از گرجی ها مجال نداد و به سوی سردار افخم در حال گریز به طرف مستراح آتش گشود و او را نقش بر زمین ساخت! و این شعر "نسیم شمال" به حقیقت پیوست که: هرکه با اهل گیلان درافتاد/ نامش از لوح امکان برافتاد!

وقتی خبر قتل سردار افخم همه جا انتشار یافت، بلافاصله دیگر گروه های مجاهدین دارالحکومه را تصرف و بر اوضاع شهر مسلط شدند و فارغ از هر دغدغه و تشویش در مقام تجهیز داوطلبان و تعلیمات جنگی آن ها برآمدند.

واقعه باغ مدیریه را تنها نباید از نظر قتل یک حاکم مستبد گیلان نگاه کرد، زیرا اهمیت آن حادثه بیشتر از کشته شدن یک فرد مستبد بود. در این حادثه، مردم گیلان در حقیقت آشیل پای استبداد را زده و او را از کار انداخته بودند. انعکاس این قتل نه تنها در مرکز، بلکه در تمام نقاط ایران شگفت انگیز بود. حتی افرادی چون سپهدار تنکابنی تا قبل از این حادثه برای در دست گرفتن فرماندهی نبردهای مجاهدین شمال دودل بود، اما به محض این که وکیل التجار یزدی و ناصرالاسلام ندامانی مأمور شدند و به تنکابن رفتند تا از او بخواهند پرچمداری مجاهدین شمال را به عهده بگیرد، فوراً پذیرفت و بلافاصله با چند تن از نزدیکان خود و حدود پانصد نفر تفنگچی به رشت وارد و اداره امور فرماندهی نیروهای انقلابی را به دست گرفت و برای فتح پایتخت به سوی تهران حرکت نمود که سرانجام با پیوستن دیگر نیروهای انقلابی به یکدیگر، تهران را فتح و محمد علی شاه را از سلطنت خلع کردند و او ناچار به سفارت روسیه پناهنده شد!

وقتی مجاهدین تهران را فتح کردند، طولی نکشید که دستور انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی صادر شد. به دنبال این وضع، خیلی ها فوراً چهره عوض کردند که مشهورترین شان در گیلان، حاجی خمامی بود! که فتوای او را در مذمت مشروطیت در آغاز این نوشته مطالعه نمودید. او بلافاصله فتوای زیر را صادر نمود: بسمه تعالی. بر کافه عبادالله واجب و لازم است اهتمام در امر مشروطه. شک نیست که هرکس اخلال کند در امر مشروطه. داخل در جیش "یزید بن معاویه" است. العجل !العجل! منتخبین را زود بفرستید که طولش اسباب سفک دماء و نهب اموال است. والسلام علی من اتبع الهدی.

منابع و مآخذ

1- گیلان در جنبش مشروطیت، ابراهیم فخرایی

2- مشروطه گیلان، رابینو

3- نقش گیلان در جنبش مشروطیت، عطاءالله تدین

4- آرشیو کتابخانه شخصی

منبع : پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ

www.lahig.ir

 

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان