بیا تا بگذریم از این شب اندوه بی ساحل
و فانوس وداعی گرم
ــ از باغ همین چشمی که گلریزست و بی حاصل ــ
بیاویزیم بر درگاه بی خورشید و بی ماهش
بیا از غربت این کوچه های خفته و خاموش
ــ که دلگیرست و بی آغوش ــ
سمند آه برداریم و بگریزیم
« سفر دورست یا نزدیک ؟ »
مپرس ای دل نمی دانم
نمی دانم مپرس ای دل
چه می دانم کجا ...
اما بیا از این شب بی همزبانی ها بپرهیزیم
بیا زین خاک بگریزیم .